کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۹ ■شب جمعه است و شب جمعه متعلق به حضرت اباعبدالله‌الحسین است. در ش
☑️قسمت ۱۰ ■امام صادق علیه‌السلام به هشام، آن یار صاحب سرّش گفت که برخیز و آن مناظره ای را که پیرامون اثبات امامت با آن مرد کردی را بازگو کن. جناب هشام که از نوجوانی در محضر امام صادق تلمذ کرده بود، عرضه داشت که آقا جان! من نمی‌توانم صحبت کنم. زبانم در محضر شما بند می‌آید. آقا فرمودند: آنچه به تو امر کردیم انجام بده! ادب محضر امام سنگین است... حتی یک "چَشم" به امام گفتن خوف این را دارد که بین امر امام و اطاعت امر او فاصله بیفتد. ■جناب علامه میرجهانی در کتاب البکاء حدیثی قابل تامل نقل می‌کند. می‌گوید که وقتی حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام آماده پیکار شد، عده‌ی کثیری از ملائکه الهی به محضر حق متعال عرضه داشتند که ما می‌خواهیم برویم و حسین را یاری کنیم. خدا به اینها اذن داد که بروید. روایت دارد که ملائکه مکثی کردند. سپس آماده شدند که به یاری امام حسین علیه‌السلام بروند و دیدند که اباعبدالله را شهید کرده‌اند. گاهی اوقات یک مکث کار را خراب می‌کند. وقتی امام صادق علیه‌السلام به هارون مکی گفت هارون! به داخل تنور برو، در روایت نداریم که هارون چشم گفته باشد! اطاعت امر کرد و به داخل تنور رفت. مقام امامت خیلی سنگین است... ■لذا جناب طرماح آن مطالب را به امام حسین علیه‌السلام گفت که چنین و چنان کن تا بر دشمن ظفر پیدا کنی. در ادامه گفت که آقا، من برای اهل و عیال و خانواده ام آذوقه خریده‌ام. اجازه بفرمایید من بروم و این آذوقه سالشان را بدهم و برگردم و با شما باشم. اباعبدالله جمله ای دارد که می‌فرماید طرماح! شتاب کن‌... او برگشت و دید که امام حسین علیه‌السلام را شهید کرده‌اند و چه آه و افسوسی... و چه فایده ای دارد؟!!