✏️خوشغیرت
چند خط برای شهید غیور شهرمان؛ شهید حمید الداغی
🔸هی میخواهم بنویسم و چیزی بگویم اما انگار با یک سردرگمی مفرط دست به یقه شدهام. مینویسم و پاک میکنم و باز مینویسم و میمانم که چطور سر و ته این قصه با هم جور در بیاید. اصلا بگذار اینگونه شروع کنم که نوشتهاند روزی علی پسر ابوطالب (ع) ندا سر داد: «آنکه حق به او سود نرساند باطل به او زیان برساند، و کسی را که هدایت مستقیمش نسازد گمراهی به هلاکتش کشاند.» و همین امروز اگر در کوچه پس کوچههای شهر قدم زدی و رد خونین «حق» را بر گوشه و کنار خیابان ابوریحان سبزوار دیدی تعجب نکن که دیشب یک عده گرگ، که بوی متعفن لذت شهوات حیوانیشان شهر را پر کرده بود، پنجه بر چهرهی مدافع مظلوم حقانیت شهرمان کشیدند.
🔹خدا میداند که از سیاسی انگاری و مصادره سیاسی شهدا متنفر بوده و هستم و واهمه دارم که مخاطبم از خواندن ادامه این چند سطر، چنین برداشتی بکند ولی انگار دلم آرام نمیگیرد تا اینها را نگویم. خدایا تو خود کمک کن که جز «حق و حقیقت» بر این قلم جاری نشود.
🔸فکر کنم در اوج اجتماعات متوهمان زن زندگی آزادی بود که یک کلیپ از تجمع آلوده به نفاقشان در خارج از کشور، دست به دست شد. جوانکی با شور و حرارت، پشت میکروفون فریاد سر میداد از علت مبارزه و اعتراضشان: «برای ناموسمون که توی ایران هستن...» حتما انتظار داشت که برایش جیغ و دست و هورا بکشند اما خودش هم نفهمید چه شد که یکهو از بین جمعیت صدا آمد: «ناموس چیه بابا!» و دخترک کنار دستیاش میکروفون را قاپید و نعره زد: «زنها ناموس هیچ کسی نیستن!»
🔹این فقط تکهای از پازل شیطانی این جنبش بود. جنبشی که هیچ وقت دردش، درد مردم و حرفش، حرف دل مردم این سرزمین نجیب نبود. جنبشی که لختی میخواست و بیغیرتی. جنبشی که در صدد التذاذ بیحد و حصر و بهرهبرداری جنسی حداکثری از زن و زنانگی بود. جنبشی که آغوش رایگان، آمال و آرزویش بود و «ترسیدن به وقت بوسیدن» واهمهاش.
🔸آن طرف قصه اما چیز دیگریست. نوشتهاند در مدینه، گروهی از اوباش و هرزهدلان بیغیرت و چشم ناپاک بودند که به بانوانی که برای شرکت در نماز مغرب و عشاء به سوی مسجد میرفتند، متلک گفته و مزاحم آنان میشدند. خدای «غیور» به پیامبر غیرتمندش دستور داد که این اوباش منافق را از مدینه تبعید کند و بیرون بیاندازد. قرآنهایتان را که برداشتید، نگاهی هم به آیه «شصت» و «شصت و یک» احزاب بیاندازید که خدای غیور محمد(ص) چگونه صریحا این اوباش را با وصف «فی قلوبهم مرض» و «ملعونین» توصیف کرده و همین بود که رسول خدا(ص) میفرمود:«پدرم ابراهیم (ع) بسیار غیرتمند بود، و من از او غیرتمندتر هستم، و خداوند بینی آن کسی را که بی غیرت است به خاک بمالد و ذلیل کند»
🔹اینها را گفتم که بگویم از این قلبهای مریض در جامعه دور و برمان کم نیست. شاید با خودتان بگویید «شهادت حمید» چه ربطی به بیحجابی و این حرفها دارد؟ چندتا لات بی سروپا دورهاش کردهاند و ناجوانمردانه چاقو زدهاند و در رفتهاند دیگر. چیزی بیشتر از این که نیست دیگر!
🔸نه خواهرم!نه برادرم! چنین نبوده و چنین نیست. خوب که نگاه کنید میبینید حمید مظلوم و غیورمان، شهید فقدان امنیتی شد که مشوقان بیحجابی و بدپوششی، مروج آن در جامعه بودند. آنها بودند که با کوفتن بر طبل بیحیایی و آزادی مطلق، به شهوت افسارگسیخته آن گرگهای آدمنما میدان جولان دادند.
🔹اگر خدای غیور ما دستور به رعایت پوشش و حفظ حجاب داد، بیش از هرچیز در پی این بود که امنیت من و شما را در جامعه تضمین کند. خدا میخواست که زنان و دختران ما و شما از گزند آلودهدلان چشم ناپاکی در امان باشند که لذتجویی و دریدهگی شان هیچ نهایت و حد نهایتی ندارد.
🔸حمید آقای خوشغیرت! فیلم لحظهی شهادتت را که دیدم بیش از هرچیز رحمت فرستادم بر آن مادری که این چنین با شیر حلال خود، قطره قطره غیرت و غیرتمندی را به سراسر وجودت آمیخته بود. تصورش آنقدرها هم سخت نیست. دختران جوانی که دلهره و ترس تمام وجودشان را تسلط کرده... چشمهای ناپاک گرگهایی که دورهشان کرده...بیپناهی و خلوتی خیابان که ترسشان را صدچندان کرده... و ناگاه ندای غیرتمندی تو که در آن وانفسا قوت دل و نور امید میشود برایشان. بنازم غیرت عزیزت را که به قول مادرت چاقو خورده بودی و هنوز به آن پستفطرتان سیاهدل یورش میبردی.
جایت در کنار غیرتمندترین غیرتمند عالم، امیرالمومنین علی(ع)، ماندگار...
✍️علی زاهدی نسب
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─