✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍دختر پادشاهی خواستگارهای زیادی داشت
یه روز گفت همه خواستگارها را جمع کنید
تا از بین آنها همسرم رو انتخاب کنم
🔸و دستور داد تا اتاقش را
با چیزهای زرق و برق دار پر کنند
🔹خودش هم لباس سادهای پوشید و
خواست همه خواستگارها داخل اتاقش بروند
🔸و در حالی که وسط اتاق ایستاده بود گفت:
میخواهم هر چیزی که اینجا هست
را خوب ببینید و به حافظه بسپارید!
🔹چند دقیقه که گذشت از همه خواست
از اتاق بیرون بروند
🔸بعد هم و قلم و کاغذی به هر کدام داد
و گفت: هر چیزی که آنجا دیدید را بنویسید
من از روی نوشتههای شما
همسرم را انتخاب میکنم!
🔹کاغذها جمع شد
شاهزاده خانم آنها رو یکی یکی میخواند
و به کناری میانداخت
تا اینکه یکی از نوشتهها توجهش را
به خودش جلب کرد
🔸روی آن برگ نوشته شده بود
میدانم که لایق همسری شما نیستم
و از امتحان سربلند بیرون نیامدم
ولی میخواهم حرف دلم را بزنم
راستش من آنقدر محو تماشای خود شما
بودم که چیزی جز شما ندیدم
🔹دختر پادشاه که به وجد آمده بود
فریاد کشید و گفت:
انتخاب من همینه
و با خوشحالی ادامه داد
میخواستم ببینم کسی در میان شما
هست که فقط منو ببینه؟؟
یا همه غرق تماشای زرق و برقهای
دورو برم میشوید؟
عاشق دیدار میشه انتخاب دلدار
یک ســ❓ــؤال
چقدر عاشقانه در تمام لحظات زندگی
محو تماشای خدایی شدیم
که عاشقانه دوستمان دارد
و هیچ چیز را جز او و زیبائیهایش ندیدیم؟
بیائید رسم عاشقی را بیاموزیم❣