✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔸وقتی کریستف کلمب از سفر معروف و پر ماجرایش برگشت ملکه اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد 🔹درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ کار مهمی نیست ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سوئی بروی و به رفتن ادامه دهی از آن سوی دیگرش برمی‌گردی! 🔸ملکه اسپانیا پاسخ را از کریستف خواست کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان او نتوانست 🔹تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد 🔸گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید ته آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد 🔹همگی زدند زیر خنده که ما هم این را می‌دانستیم 🔸گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید من می‌دانستم و عمل کردم 🔹انجام دادن چیزی که می‌دانیم احتیاج به شهامتی دارد که هر کسی توان انجامش را ندارد