داســتــان مـعـنــوی
✍شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
🔸در روزهای اوایل هیئت مایل بودم
تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم
خودم مداحی میکردم، چای میدادم
و اغلب کارهای دیگر
🔹شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم
که دیدم جوانی که اصلاً ظاهر مناسبی نداشت
وارد مجلس شد و گوشه ای نشست
یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش
وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود
🔸به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان
چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک
شبیه جوراب های زنانه به پا دارد
غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را
مقابلش گرفتم، یکی از استکانها برگشت
و چای روی پایم ریخت و سوخت
🔹از این سوختگی زخمی در پایم به وجود آمد
که خیلی طول کشید تا خوب شود
برای خودم هم این سؤال پیش آمده بود
که چرا زخم پایم خوب نمیشود
🔸شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با
عصبانیت چای به او تعارف کردی
هر چه بود مهمان حسین علیهالسلام بود
نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی
📚کشکول کشمیری، صفحه ۱۲۳