ب فکری بین امام و مرحوم آیت‌الله شیخ مجتبی فاصله‌ زیاد بود، (امام اهل فلسفه بودند و مرحوم شیخ آقا مجتبی کاملاً نقطه مقابل این دیدگاه و به تعبیر خود علامه حکیمی جزء رهبران مکتب تفکیک بود) امّا آقا شیخ مجتبی که به‌لحاظ مکتب فکری در نقطه مقابل امام بود به دیدن ایشان رفت و وقتی جلسه‌ خصوصی برقرار می‌شود، آن اختلاف فکری در حوزه‌ی‌ مسائل فلسفی و عرفانی کنار گذاشته می‌شود و مرحوم آقا شیخ مجتبی یکی از مروجین و طرفداران امام می‌شود. تعبیری هم از حضرت امام با این مضمون دارد که این مرد پرچم اسلام را بلندکرده و باید همه از او حمایت کنیم. تأثیرگذار در حمایت آقا شیخ مجتبی قزوینی از امام (ره) مرحوم علامه حکیمی نقل می‌کرد که مرحوم آقا شیخ مجتبی عکسی از امام را در طاقچه‌ی‌ اتاقش گذاشته بود. برای فضای آن روز مشهد، آن هم در زمان اختلاف مکتب فلسفی امام با شیخ مجتبی، قرار‌دادن عکس امام در اتاق مرحوم آقا شیخ مجتبی برای خیلی‌ها اعجاب‌آور بود؛ چون علما معمولاً رسم ندارند عکس عالم دیگری را در خانه‌شان قرار دهند. مرحوم حکیمی نقل می‌کرد روزی آقا شیخ مجتبی به من گفت بعضی‌ها به من اعتراض می‌کنند که شما چرا عکس آیت‌الله خمینی را در خانه‌تان گذاشتید، ایشان طرفدار فلسفه‌اند و شما کاملاً ضدفلسفه‌اید. بعد به آقای حکیمی می‌گوید این‌ها نمی‌فهمند امروز عَلَم اسلام دست این سید است و ما هر کداممان باید به سهم خودمان این آقا را تقویت، بزرگ و حمایت کنیم. در این قضیه که مرحوم آقا شیخ مجتبی این‌گونه به امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه علاقه‌مند و طرفدار شد، مرحوم آقای حکیمی نقش بسزایی داشت. البته تأثیر و مواضع انقلابی که مرحوم آقا شیخ در مشهد داشت، به مذاق ساواک و رژیم طاغوت خوش نیامد تا جایی که حتی اجازه ندادند بعد از رحلت، پیکر ایشان در فضای اصلی حرم مطهر دفن شود. در حالی که در آن زمان معمولاً این کار برای خاک‌سپاری علما و بزرگان درجه‌یک انجام می‌شد. ایشان را در جایی از حرم که حالت انباری داشته آن هم از ترس افکار عمومی دفن می‌کنند، امّا از آنجایی که خداوند به بندگان مؤمنش عزت می‌دهد، بعد از انقلاب و بازسازی و گسترش فضای حرم مطهر، صورت قبر ایشان از آن غربت درمی‌آید و در باب دارالحجه مورد زیارت زائران حضرت رضا سلام‌الله‌علیه قرار می‌گیرد. هجرت به تهران، بهره‌مندی از سیروسلوک مرحوم حافظیان در دوره‌ای که مرحوم حکیمی در مشهد بود، سیروسلوک را از استادش مرحوم حافظیان فراگرفت؛ فردی که در مقولات سیروسلوک نخبه‌ بود. مرحوم آقای حکیمی هم از آقا شیخ مجتبی قزوینی و هم از آقای حافظیان بهره‌های فراوانی بُرد و تا آخر عمرش از آن دستوراتی که از این بزرگواران گرفته بود، در جهت خودسازی و تهذیب نفس بهره‌مند بود. اهل گفت‌وگو با همه اقشار حوزه و دانشگاه آقای حکیمی در ایام حضور در تهران به کارهای علمی، نویسندگی و ارتباط با روشن‌فکران هم مشغول بود. خود ایشان می‌گفت من برای عده‌ای از روشن‌فکران از جمله حمید عنایت که مغز متفکر بود، درس اسفار می‌گفتم تا او را با فلسفه‌ی اسلامی آشنا کنم. البته نقدی هم که با تفکیکی‌ها بر فلسفه داشتم در لابه‌لا مبانی خودم را هم بیان می‌کردم. از یک طرف با امثال حمید عنایت ارتباط داشت و از طرف دیگر، ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با مرحوم شهید آیت‌الله مطهری داشت. ارتباط با همه‌‌ی قشرهای روشن‌فکر دانشگاهی، علمای روشن‌فکر حوزه‌، علامه‌ مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و فضلای حوزه‌ی علمیه قم در برنامه‌اش بود. اعتقاد خاص به عدالت‌خواهی؛ رنج‌بردن از تبعیض و فساد یکی از خصوصیات مرحوم علامه‌ حکیمی که در آن اجتهاد هم پیدا کرد، عدالت‌خواهی‌اش بود. ایشان به حدیث شریف «العدل حَیاةُ الاحکام» اعتقاد داشت؛ یعنی اگر بخواهید در میان مردم احکام نورانی اسلام را جاری کنید و در مردم رغبت عمل به احکام‌ حیات بخش اسلام را به‌وجود بیاورید، با اجرای عدالت در جامعه انجام‌شدنی است. در جامعه‌ای که عدالت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و عدالت به‌معنی عام کلمه نباشد، جامعه‌ای که از تبعیض، رانت و این‌گونه فسادها در رنج است، طبق این حدیث شریف احکام الهی هم در آن جامعه مستقر نخواهد شد. حقیقتاً آقای حکیمی به این معنا هم معتقد بود، هم‌ دغدغه‌اش بود و هم در نوشته‌هایش (حدود پنجاه جلد کتاب) به آن پرداخت. از رنجِ فقر و نداری خانواده‌ها، بی‌تاب می‌شد اگر کتاب‌های ایشان را مطالعه کنید، بحث عدالت انسانی را بسیار مطرح‌کرده‌ و تحلیلش این بود که ما اگر بخواهیم مدینه‌ی فاضله ایجاد کنیم، اگر بخواهیم جامعه‌ی‌ دینی تأسیس کنیم، اگر بخواهیم جامعه‌ی‌ نبوی و علوی به‌وجود آوریم، جز با عدالت امکان ندارد. باور داشت که عدالت در جامعه باید ایجاد شود. اگر مطلع می‌شد خانواده‌ای در رنجِ فقر و نداری‌اند حقیقتاً بی‌تاب می‌شد و همه‌ی غصه‌ و نگرانی‌اش همین بود. آن جلسه به یادماندنی با رهبر انقلاب سال ۶۹ بود که رهبر انقلاب به من