راغ قرآن و روایات بروند. من به همه‌ افراد اهل مطالعه، دانشگاهیان و حوزویان توصیه می‌کنم کتاب‌ الحیاة را مطالعه کنند و از این نگاه زیبا، خوب و نویی که مرحوم حکیمی به‌کاربرده لذت ببرند. کتاب الحیاة انصافا الحیاة است. ایشان با دقت این کتاب را ترجمه‌کرده و برای کلمه‌به‌کلمه‌ی آن رنج‌ها‌بُرده تا بتواند بهترین، مناسب‌ترین و بروزترین واژه‌ها را در ترجمه به‌کار ببرد. گاهی برای استفاده از بعضی از واژه‌های عربی به قم می‌آمد و گاهی من در خدمتش بودم. گاهی هم نزد یکی از نویسندگان عراقی مسلط به ادبیات روز عرب در قم می‌رفت و از او برای به‌کاربردن واژه‌ی معادلِ‌ مناسب کلمه سؤال می‌پرسید. تا این حد دقت و وسواس داشت. اهل زهد و چله‌نشینی بود غیر از نوشتن و روحیه‌ زهد و عدالت‌طلبی، تعبد ایشان هم نمونه بود. بالأخره از استادان بزرگوارش آیت‌الله آقا شیخ مجتبی قزوینی و آیت‌الله حافظیان و دیگران درس گرفته بود. اهل چله‌نشینی و ریاضت‌های قرآنی هم بود. برنامه‌هایی برای خودش داشت و به کمالاتی هم رسیده‌ بود، ولی چیزی ابراز نمی‌کرد. گاهی که ما خیلی اصرار می‌کردیم، فقط مقداری را بیان می‌کرد. سال‌های زندگی ساده و بی‌آلایش در یک زیرزمین ایشان همان‌گونه که واقعاً در کتاب‌ها و نوشته‌هایش پرچم عدالت را بلند کرده بود، این باور را اوّل در زندگی خودش پیاده کرده بود. زندگی، لباس و خوراکش هم به میزان حداقلی بود. ایشان تقریباً ۲۵ سال قبل زیرزمینی را در حوالی میدان ولی‌عصر تهران اجاره کرده بود و آنجا زندگی می‌کرد. بعدها دوستانش اصرار کردند که زندگی در اینجا برای سلامتی‌تان مضر است، اینجا نور و آفتاب ندارد و رطوبت دارد، اگر اجازه دهید آپارتمان کوچکی را از پول شخصی خودمان، نه از بیت‌المال یا پول وجوهات، برایتان بخریم. ایشان قبول کرد و آپارتمانی در نزدیکی‌ حسینیه‌ی ارشاد برایش خریداری شد. مرحوم حکیمی زندگی بسیار ساده‌ای داشت. ما چندبار در سال به منزل همدیگر می‌رفتیم و با هم مأنوس بودیم. من روی ظاهر ایشان هم دقت داشتم. گاهی می‌دیدم دو سه سال یک پیراهن یا شلوار را می‌پوشد و عوض نمی‌کند. خیلی زاهد بود و به حداقل زندگی قناعت می‌کرد. خوردوخوراکشان هم همین‌طور بود. می‌گفت من که نمی‌توانم آشپزی کنم، صبحانه چایی و پنیر می‌خورم، ظهرها هم گاهی کنسرو می‌خورم و شب‌ها هم چایی شیرین با نان می‌خورم. گاهی هم دوستان علامه حکیمی به‌خاطر اینکه تغذیه‌‌اش مقداری سروسامان بگیرد، به منزلشان دعوتش می‌کردند. در مجموع به لباس و خوردوخوراک بسیار بی‌اعتنا بود. گاهی مواقع وقتی ما می‌خواستیم با پول شخصی خودمان کمی میوه یا غذا برایش تهیه کنیم، قبول نمی‌کرد و می‌گفت مگر دیگران هم می‌توانند این گوشتی را که شما برای من آوردید، بخورند؟ مگر دیگران هم‌ می‌توانند از این تنوع میوه‌ها بهره‌مند باشند؟ حقیقتاً‌ً عالم با عمل بود. زندگی بسیار محقر و فرش خیلی معمولی داشت. پشت میز و صندلی نمی‌نشست، بلکه روی زمین می‌نشست و کارهایش را انجام می‌داد. تخته‌ی صافی تهیه کرده ‌بود و چندتا آجر هم زیر این تخته‌ها برای پایه گذاشته‌ بود و پارچه‌ای هم روی آن کشیده‌ بود. این میز تحریرش بود؛ میز ساده‌ای که روی آن مطالب و معارف فراوان دین را نوشت و چاپ کرد. همواره مدافع انقلاب و نظام بودند ایشان همواره مدافع انقلاب و نظام بود و به‌عنوان روشنفکر و عالم دینی نقدهایی هم داشت. کسی که نقد داشته باشد به این معنا نیست که بگوییم اصل نظام را قبول ندارد. این حرف باطلی است. ایشان اصل نظام جمهوری اسلامی را قبول داشت و به آن معتقد و علاقه‌مند بود. مرحوم حکیمی جزء کسانی بود که برای تأسیس نظام و به نتیجه‌ رسیدن این انقلاب تلاش کرد و زحمت کشید. البته در حوزه‌هایی هم نقد داشت، امّا نقدهایش به‌معنای جدایی و فاصله‌گرفتن ایشان از نظام نبود. بنده این حرف را قبول ندارم. ایشان همراه با نظام‌ بود و برای موفقیت‌ نظام و رهبر انقلاب دعا می‌کرد، ولی در کنارش هم نقدهایی داشت. اقدام و توجه رهبر انقلاب در خدمت‌رسانی به محرومان خاطرم هست در تهران که زیاد خدمت ایشان‌ می‌رسیدم، محفل اُنسی داشتیم. من گاهی سفرهای رهبر انقلاب به استان‌ها و خدمات داده‌شده به بخش محروم در این سفرها را برای آقای حکیمی بازگو می‌کردم و ایشان از عمق وجود خوشحال می‌شد و به من ‌می‌گفت چرا همین‌ها را نمی‌نویسید؟ چرا این‌ها را بیان نمی‌کنید؟ این‌ها را چاپ کنید. مرحوم حکیمی می‌گفت اگر رهبر مارکسیستی سفرهای این‌چنینی می‌رفت و خدماتی را برای مردم ارائه می‌داد، کتاب، مقاله، مجله و فیلم‌های بسیاری درباره‌اش برای تبلیغ آن مکتب باطل تولید می‌کردند. شما چرا این‌ها را بیان نمی‌کنید؟ چرا این‌ها را نمی‌نویسید؟ حتی اگر شده این‌ها را در کاغذهای ارزان‌قیمت بنویسید و چاپ کنید و در اختیار جوانان قرار دهید که آگاه شوند در نظام دارد این همه خدمات انجام می‌شود. ایشان واقعاٌ دل‌سوز نظام بود و برای ن