.
🌿"برشی از یک نیمه شب "(٢)🌿
باید زانو رو با دست نگه میداشتم؛ یعنی کمکی فشار میدادم... اصلاً چی میشد این پادرا یا نیسان ما هم دنده اتومات داشت!؟ خداییش ۳ ساعت و نیم، کلاج و دنده یک یا دو والا ستمه، اونم با این کلاچ سِفت مردونه! آخه بچه ها باید بتونن دوطرف کوچه یعنی خونه به خونه رو ضدعفونی کنن...
افشانه های کارواش تقریباً یکی درمیون خراب میشه؛ حالا یا بخاطر فشار زیاد کاره، یا نوسان برق موتور برق... مجبوری نیمه شب آروم برونی، چون بچه ها یا رو تاج ماشین هستن، یا کف کوچه و خیابون...
کاش چراغ گردون داشتیم تا ماشینهایی که به سرعت میان، اینقدر شاکی نشن که ی ریز دستشونو بزارن رو بوق و... رد شن برن!!
خدایا ببخش، دفعه بعد حتما خدمت رئیس گروه معروض میداریم تدبیری بفرمایند!...
مدیر محله جلو افتاده و کوچه ها روبا مهارتی مثال زدنی راهنمایی میکنه... وقتی گفت فقط تو همین خیابون ۲۵۰ کرونایی داشتیم، تازه فهمیدم چه اشتباهی بود که فکر میکردم کار ضدعفونی خیلی هم تاثیر مستقیم نداره... چندتا فضای سبز تو مسیر بود که وادارمون کرد صندلی به صندلی ضدعفونی کنیم؛ میگفت روزها پیرمردای محل رو این صندلیا میشینن و... گپ میزنن...
نیروگاه، اونم این محله هاش که تقریبا هر دوسه کوچه حجله و نمایشگاه بنر فوتی های
#کرونا رو درو دیوار مردمه، چقدر نیاز داره به یه کار جدّی...
بعضی خونه ها تا صدای موتور برق و میشنون، درو باز میکنن میگن توروخدا بیاید تو حیاطمونم بزنید، ما کرونایی داریم...
جای تیم پیاده مون اینجا خالیه...
نمیدونم، ولی تو این سه چهار ساعت توقع داشتم چندتا گروه دیگه ببینم که خبری نبود... اینجا خیلی کار داره خیلی...
🔺
@Rebbiyyoon