بود. با بچّههای واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت میکند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید میشوید. من هم شیمیایی میشوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها، در سینۀ بچّههای اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است.
رازهایی که هیچ جا بازگو نشد ...
منبع: کتاب نسل سوخته