چه برگی از روی ساقه ت ، گل من چیده لشکر به هم ریختی به هم ریختم ببین پاشیده لشکر تو افتادی من افتادم به این افتادنامون تو که نیستی نمی بینی بهم خندیده لشکر ... ریخت و پاشی شد کنارت برگشتی اما روی عبایی ... دست به دست دارن میارن جسمت رو واسم از هر کجایی بدترین درد واسه یه بابا داغ جوونه ... رفتی با پا برگشتی اما به روی شونه مثل تسبیح پاشیدی از هم دونه به دونه _____________________ باید امروز که افتادم تو دستامو بگیری مثل شیشه شدی صدتا عصای روز پیری ابالفضل نیست باباتم نیست حرم محرم نداره توام نیستی تو روزی که میره عمه اسیری پاشو ای پهلوشکسته افتاده بابات یاد مدینه پاشو عمه ت رو یه لشکر تو ازدحام دورت نبینه مگه از اون رعنایی تو مونده یه چیزی اربا اربا، ریزی و ریزی اما عزیزی از عبای بابات الهی رو خاک نریزی شاعر: http://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1