#شب_هشتم_محرم
#واحد_سنگین
#کربلایی_محسن_محمدی_پناه
چه برگی از روی ساقه ت ، گل من چیده لشکر
به هم ریختی به هم ریختم ببین پاشیده لشکر
تو افتادی من افتادم به این افتادنامون
تو که نیستی نمی بینی بهم خندیده لشکر ...
ریخت و پاشی شد کنارت
برگشتی اما روی عبایی ...
دست به دست دارن میارن
جسمت رو واسم از هر کجایی
بدترین درد واسه یه بابا داغ جوونه ...
رفتی با پا برگشتی اما به روی شونه
مثل تسبیح پاشیدی از هم دونه به دونه
_____________________
باید امروز که افتادم تو دستامو بگیری
مثل شیشه شدی صدتا عصای روز پیری
ابالفضل نیست باباتم نیست حرم محرم نداره
توام نیستی تو روزی که میره عمه اسیری
پاشو ای پهلوشکسته
افتاده بابات یاد مدینه
پاشو عمه ت رو یه لشکر
تو ازدحام دورت نبینه
مگه از اون رعنایی تو مونده یه چیزی
اربا اربا، ریزی و ریزی اما عزیزی
از عبای بابات الهی رو خاک نریزی
شاعر:
#ناصر_دودانگه
http://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1