🇮🇷🗳️﷽🗳️🇮🇷 👁️🗳️ داستانک انتخابات مستخدم چای روی میزم گذاشت. یه چای هم روی میز خانم شمشادی گذاشت. طبق روال تشکر کردم و گفتم:«واقعا هیچ چی مثه چایی خستگی مونو از بین نمی بره» خانم شمشادی گفت:«برای شما شاید اما من درباره قهوه این طور فکر میکنم» خانم شمشادی کلا دلش میخواست همیشه با همه فرق داشته باشه و از بقیه متفاوت تر رفتار کنه. کمی درباره میزان کافئین قهوه و چای باهم حرف زدیم. همون موقع یه دانش آموز اومد توی دفتر ماژیک خواست. ماژیک رو بهش دادیم و رفت. خانم شمشادی سرش رو به علامت گله تکون داد و گفت:«دلم برا آینده اینا میسوزه» با تعجب پرسیدم:«چرا!؟» خیلی حق به جانب گفت:«برا اینکه اینا تو انتخاب سرنوشت شون هیچ نقشی ندارن» تا خواستم توضیح بدم، بدون مقدمه گفت:«مثلا چرا اینا نباید موقع انتخابات حق رای داشته باشن؟! چرا حتما باید اینا ۱۸ ساله شون بشه و بعد بتونن رای بدن؟!» خندیدم و گفتم:«اخه این چه حرفیه؟! تو ۹۰ درصد کشورای دنیا از ۱۸ سالگی به بعد رای میدن، حتی تو کره که انقد فیلما و کتاباشونو دوست داری از ۱۹ سالگی باید رای بدن» رنگ و روش یه جوری شد، دلش نمیخواست ادامه بحث بده، رفت از تو کیفش یه قهوه فوری در آورد. منم چای دم کشیده خودم رو با عطر هل سر کشیدم. و لبخند پیروزمندانه ای روی لبهام بود. رای 🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲 https://eitaa.com/berangekoda