4_5807679228900016135.mp3
1.89M
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم همه ي زندگی ِ شیر خدا ریخت بهم داغي و تيزي ِ مسمار اذيّت ميكرد تا كه برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد سلسله ي آل عبا ریخت بهم ثلث سادات ميان در و ديوار افتاد نسل سادات به يك ضربه ي پا ریخت بهم گُرگرفته بدنِ فاطمه ،اي دربس كن وسط شعله ببين زمزمه هاريخت بهم رويِ اوريخت بهم، پهلويِ اوريخت بهم دهنش غرق ِ به خون گشت وصداريخت بهم شدتِ ضربه چنان بود كه سرخوردبه در رويِ آشفته يِ اُمّ النُجَباريخت بهم ضرب سيلي ِشان زبانزدشدوسط كوچه گوشزد كردندازهمه دل خراش تراينكه محسنش را،چادرش را، همه لگدكردندآقا اميرالمؤمنين اومدتوحجره گفت: زهرا جان،خيلي وقت ِ فقط شما نشستي، يا توي بستر افتادي، راستش دلم برا راه رفتنت تنگ شده، فقط خواستم ازت خواهش كنم پاشي دوقدم جلوم راه بري، ياداوقديم ها.گفت:چشم علي.بلند شد،اول يه دستش روگذاشت،يه خورده خودش روتكون داد، ببين تا اومدبلند شه، علي دست گذاشت رو شانه اش گفت:بشين فاطمه،بشين اشتباكردم،نخواستم. پشتِ درسينه يِ سنگين شده هم ارثيه شد گيسوانِ پسرش كرب وبلا ريخت بهم مادرش آمده گودال، نچرخان بدنش استخوان هاي گلويش زقفاريخت بهم باترك هاي لبش، بانوك پابازي كرد همه ي صورت اوباكف پاريخت بهم.* سروقتي ازجلوجدابشه، رگ ها زودترجدا ميشه،محتضر زودترجون ميده، تا اين خنجربرسه به استخوان هاي گردن محتضر جون داده، اين سر رو كه ازپشت بريد، نبريد، كند،سر رو كند،بريدن با يه ضربه كار تمومه، هي میزدخنجرنمی برید. 🌍 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 @mojahedebasir ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈