مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #تواب💗 #پارت۱۱۲ از پنجره که به بیرون نگاه کردم روجا رو دیدم همراه بابا داشت بسته هایی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۱۱۳ بابا آروم گفت: این که اومد و خودش همه چیز رو گفته یعنی از کارش پشیمونه! تازه بابا سوجان خودت ام گفتی که گفته چاره نداشته و تهدیدش کردن. _ولی بابا یه مشکل دیگه هم هست. سرم رو پایین انداختم و آروم تر از قبل گفتم: ازش خواستن بیاد خواستگاری من... دایی که تا حالا سکوت کرده بود با عصبانیت گفت:چی!! بابا جا خورده بود و چند باری دست روی صورتش کشید و زیر لب ذکر<استغفرالله > رو زمزنه میکرد . _بابا حالا من نمیدوم چکار کنم! سوجان دایی چند وقت پیش همینا روجا رو دزد اند. تا همشون دستگیر نشن اصلا آرامش نداریم _دایی باید چکار کنیم ؟؟؟ من اصلا واسه خودم نگران نیستم فقط به فکر روجا ام اگر بلایی سر دخترم بیاد چه کار کنم؟ الان دیگه جون همه در خطره و اونا با دزدیدن روجا نشون دادن هر کاری از دستشون برمیاد دایی با خونسردی ادامه داد: _خدا بزرگه هیچی غلطی نمیتونن بکنن فقط سوجان تو آرامش خودت حفظ کن . احتمالا امروز یا فردا زنگ بزن خونه برای قرارخواستگاری! هیچ تغییری نباید تو رفتارت نشون بدی انگار هیچ اتفاقی نیفته! این دختره نازنین دخار باهوشیه پس خیلی مراقب باش. _چشم دایی حاجی شمار محمد رو بده واسه همکاری بهش نیاز داریم نمیدونم چقدر میشه رو این پسر حساب باز کرد اما همین جور حاجی گفت این یه قدم مثبت هست ولی باید مطمئن بشیم چقدر درست میگه من در مورد محمد بیشتر تحقیق میکنم. سوجان بهتر همراه حاجی برید خونه امام قبلش حاجی شما یه زنگ بزن بهش بگو بیاد مسجد بگو برای پخش بسته های خیریه بهش نیاز داریم کاملا عادی رفتار کن . @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸