🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۱۳۶
_الوبفرمایید
_سلام خوبید سوجان خانم؟
_بله ممنون
_روجا چیزیش شده؟
_نه فقط کمی بهونه گیر شده و الان هم تو تنبیه هست بهتره فعلا پارک براش ممنوع باشه
_باشه ؛ هرجور خودتون صلاح میدونید
ولی میشه بگیدچه بهونه ای بوده که تنبیه شده؟
دقیقه ای سکوت کرد
شاید نمیخواست جواب بده ولی من میخواستم بدونم هم میخواستم وادارش کنم باهام هم کلام بشه
_خب چیزی میخواد که از توان من خارجه
_لحظه ای تصور اینو کردم
خودم تو کودکی حسرت خیلی چیزا رو داشتم
ولی همیشه چون یتیم بودم و عمو هم همچین پولی برام خرج نمیکرد سکوت میکردم.
با همین تصورات که روجا چنین حسرتی نداشته باشه سریع گفتم:
_مگه چی میخواد؟
بگید من براش بگیرم
حالا صدای این عروس اخمو عصبی هم شده بودکه کمی صداشو بلند تر شد و گفت:
_آقا محمد من و خانوادم از نظر مالی توان این رو داریم خواسته های روجا رو برآورده کنیم
نیاز روجا مالی نیست...
برای اینکه عصبانیتش کمتر بشه گفتم:
_الحمدالله حالا چرا عصبی میشی؟
_عصبی نیستم!
_ آخ ببخشید انگار مشکل از گوشی بود آخه صداتون خیلی بلند و با جذبه برام اکو شد!
خودم پوزخند میزدم ولی خدارو شکر نمیدید
_ببخشید
این چند روز روجا واقعا من رو حرصی کرده من سریع از کوره در میرم
_خواهش میکنم خداببخشه
ولی یه سوال
_بفرمایید
_شما در حالت عادی زندگی هم وقتی عصبی میشید همین شکلی میشید؟
حالااحتمالا از دست منم حرص میخورد که
فقط گوش میکرد و چیزی نمیگفت
وقتی سکوتش بیشتر شد خودم گفتم:
_خیر ان شاالله
ولی اگر اجازه بدید و حاج آقا خونه باشن من یه سر بیام پیش روجا خانم !
_بابا تا قبل از اذان خونه هستند
منزل خودتونه
در دلم گفتم:
کاش واقعا اونجا منزل خودم بود
ولی به زبان گفتم:
_ممنونم خدمت
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸