مجردان انقلابی
*🍀﷽‌🍀 رمـان #نــگـــــاه‌خـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۲۵ 📜 رفتم هدیه بابا که یه ربع سکه بود برداشتم و
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۲۶ 📜 صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم اماده شدم برم دانشگاه ،رفتم پایین دیدم بابا مثل همیشه صبحانه رو برام آماده کرده بود یه لقمه برداشتم تو راه خوردم ، رسیدم دانشگاه ،وارد محوطه شدم دیدم شاهینی داره با چند نفر صحبت میکنه رفتم جلو ،دست و پام میلرزید نمیدونستم چی باید بگم - ببخشید اقای شاهینی ( شاهینی یه نگاهی کرد به من) شاهینی: بله بفرمایید -میشه یه لحظه بیاین کارتون دارم ( شاهینی اومد سمتم ،میخواستم حرفمو بزنم که دیدم یاسری داره از پشت نرده ورودی دانشگاه داره نگاهمون میکنه ،،از داخل کیفم کاغذ و خوردکار بیرون آوردم شمارمو نوشتم دادم به شاهینی) - ببخشید اینجا نمیتونم صحبت کنم اگه زحمتی نیست بعد کلاساتون بیاین پاک نزدیک دانشگاه اونجا حرفمو بزنم شاهینی : باشه چشم - خیلی ممنون ،دیگه مزاحمتون نمیشم ،فعلن ( از شاهینی که دور شدم رفتم سمت کلاسم، کلاسام که تمام شد ،سوار ماشین شدم رفتم سمت پارک نزدیک دانشگاه ، یه ساعتی منتظر شدم که شاهینی نیومد ، خسته شده بودم میخواستم بلند شم که برم ،گوشیم زنگ خورد ) - بله بفرمایید شاهینی : سلام خانم رضوی من تواومدم تو پارک کدوم قسمت بیام - سلام بیاین سمت غربی پارک من داخل آلاچیق هستم شاهینی: باشه چشم بعد پنج دقیقه بلاخره اقا تشریف اوردن ،سلام و احوالپرسی کردیم و اومد نشست - نمیدونم از کجا باید شروع کنم ،من میخوام از ایران برم ،پدرم یه شرطی گذاشته برام،که اینکه باید ازدواج کنم و من چون اصلا قصد ازدواج ندارم، میخواستم از شما بپرسم با من ازدواج میکنین که از ایران بریم وقتی رسیدیم اونجا از هم جدا شیم ؟(هوووووف نفس کم اوردم ) شاهینی: نمیدونم باید فکرامو بکنم ( هیچی حالا این واسه ما ناز میکنه) - باشه ، منتظر جوابتون میمونم ،فعلن با اجازه ( پسره خود خواه فکر کرده میشینم نازشو میکشم) از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود - بله شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم - (وا چقدر زودم این بشر فکر کرده). خوب شاهینی:قبول میکنم - خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره سفر مون نفهمه هااا، شاهینی : باشه خیالتون راحت ( راحت نیست دیگه)- خیلی ممنونم تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد * ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب @mojaradan