🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت75
توی ماشین منتظرش نشسته بودم که از درب بیمارستان خارج شد و خودش رو سوند آروم روی صندلی عقب جا گرفت و به بیرون خیره شد
- پوووف نگاهمم نمیکنه چطور میخواد قبول کنه ، خدایا خودت حواست هست دیگه
سعی کردم تا موقعه رسیدن نگاهم رو کنترل کنم تا توی آینه خیره به صورتش نشم سخت بود ولی خدارو شکر موفق شدم
با رسیدن به کافی شاپ حسین رو منتظر دیدم بعد معرفی کردن و احوال پرسی با هم وارد کافی شاپ شدیم
از استرس برخورد دریا روی پا بند نبودم سوزش معدم هم قوز بالا قوز شده بود فکر کنم از استرس بود با صدای حسین از افکارم خارج شدم:
-خوب امیر علی جان خانم مجد که میدونن برای چی اینجا هستن ؟
-بله تا حدودی براشون توضیح دادم فقط زحمت جزئیات با شما
رو به دریا کرد گفت:
-ببینید خانم مجد این عملیات یه عملیات خیلی مهمه ب رای همین ما پزشک مورد اعتماد نیاز داشتیم
امیر جان رو که من انتخاب کردم ایشون زحمت انتخاب شما رو کشیدن نمیدونم تا چه اندازه براتون ت وضیح دادن ولی اصلش اینه که این عملیات احتمالا سه تا چهار ماه طول بکشه
احتمالش هم هست کمتر از این بشه ولی این مدت شما و امیر جان نباید به خونه هاتون برگر دید و ما هم از بیمارستان براتون مرخصی می گیریم
یه خونه توی شمال تهران تجهیز شده برای کارتون هیچی کم نداره اگه چیزی هم لازم بود سریع فراهم میشه اونجا برای کارهای عادیتون هیچ مشکلی ندارید
مثل بیرون رفتن خرید رفتن و غیره اگه گفته شده که به خونه هاتون برنگردید برای امنیت خودتون و خانوادها هستش موضوع دیگه اینکه شما با آقا امیر.....
مکثی کرد انگار اونم سختش بود بگه تکونی به خودم دادم و چشم به دریا دوختم برای دیدن واکنشش :
-شما با امیر باید ...توی یه خونه زندگی کنید
ابرو هاش از تعجب بالا پرید فکر کنم دیگه چشماش از این باز تر نمیشد یه لحظه خندم گرفت از چهره بانمک شدش ولی جلوی خودم رو گرفتم با تعجب سمت من برگشت و گفت:
-یعنی چی؟...ولی من نمیتونم..یعنی ...خوب درست نیست می دونید که
چون طرف صحبتش با من بود سری به تایید حرفش تکون دادم که حسین دوباره شروع کرد به صحبت:
-ببینید خانم مجد منظورتون رو متوجه میشم امیر علی هم با این موضوع مخالف بودن ولی ما نمی تونیم یه خونه دیگه رو با این همه وسیله تجهیز کنیم از اون مهمتر به خاطر مسائل امنیتی و امنیت شما باید حتما یه جا باشید
-ولی من نمیتونم قبول کنم چند ماه با یه نامحرم توی یه خونه زندگی کنم قبول کنید خیلی سخته
-میدونم و برای اینم یه راهی هست
با تعجب به حسین نگاه کرد میدونم خیلی مسخره است ولی از نگاهش به حسین حسودیم شد اینقد منو نگاه نکرده که برام عقده شده حتی به زنها هم نگاه میکنه حسودیم میشه شنیدن صداش از افکارم خارجم کرد:
دریا:چه راهی؟
حسین:راستش ...چطور بگم ببینید اگه شما راضی باشید این مدت بین شما...و امیر یه محرمیت مدت دار خونده میشه
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁🍁