برگرد نگاه کن قسمت 52 تصمیم گرفتم دو هفته قرنطینه را به درسهایم برسم. بالا شدن معدلم برایم مهم بود. اکثر کلاس‌های مجازی‌ام بعد از ظهرها برگزار میشد. چند روزی بود که به خاطر قرنطینه وقت بیشتری داشتم برای فعال بودن در کلاسها. جزوه ها را از کمد بیرون آوردم و مایوسانه نگاهشان کردم. آنقدر فکرم مشغول امیر زاده بود که فکر نمی‌کردم تمرکزی برای درس‌خواندن داشته باشم. ولی علاقه‌ی زیادم به درس خواندن باعث شد کم‌کم تمرکزم را به دست بیاورم. بعد از گذشت دو روز در حال درس خواندن بودم و مشغول کلاس آنلاین که خانم نقره زنگ زد و گفت که فردا به کافی شاپ بروم. –خانم نقره مگه تعطیل نشده. خانم نقره چند سرفه پشت سر هم کرد و گفت: –چرا، تعطیله، منتها آقای غلامی گفت یه جلسه ایی بزاریم که بعضی نکته ها در مورد مشتری مداری و مسائل دیگه کافی‌شاپ گفته بشه، من که کرونا گرفتم نمیتونم برم. تو برو بعدا بهم بگو چی گفته شد. آنقدر از شنیدن این حرف خوشحال شدم که فراموش کردم حتی حال خانم نقره را بپرسم. به گوشی زل زده بودم و به فردا فکر می‌کردم. دلم می‌خواست زودتر وقت بگذردو فردا شود تا من بتوانم دوباره از کنار آن درخت چنار عبور کنم. دوباره تمام تنم چشم شود و فقط او را ببینم و وقتی او نگاهش به من افتاد، دوباره سربه‌ زیر شوم و تپشهای قلبم را بشمارم. ولی بعد با خودم فکر کردم چطور تا به حال خبری از آقای امیر زاده نشده، چرا حتی یک پیام هم نداده، مگر آن روز نگفت که می‌خواهد در مورد موضوعی با من صحبت کند. نکند دوباره اتفاقی افتاده، اصلا نکند از شوهره ساره کرونا گرفته باشد. چرا من سراغش را نگرفتم. دل شوره عجیبی به دلم افتاد. می‌خواستم زنگ بزنم و خبری بگیرم ولی با خودم گفتم به خاطر حرفهای آن روزش شاید من پیش قدم در زنگ زدن نباشم بهتر باشد. گوشی را باز کردم تا فقط یک پیام کوتاه بدهم ولی باز منصرف شدم. با خودم گفتم فردا می‌بینمش بهتر است عجله نکنم. بعد از کلاس و درس نادیا وارد اتاق شد و گفت: –تلما بیا ببین مامان ناهار چی درست کرده. سرم را سوالی تکان دادم. انگشتش را روی لبش گذاشت و زمزمه کرد. – اسمش چی بود؟ آهان، آلفرادو، میگه یه غذای خارجیه. من که تا حالا اسمش رو نشنیدم. تو شنیدی. فقط لبخند زدم و همراهش به آشپزخانه رفتم. محمد امین نان در دست از در وارد شد و گفت: –دیدم غذا ماکارانیه گفتم با نون می‌چسبه. مادر حندید. –بیا یه بارم که غذای با کلاس براتون درست کردم میگید ماکارانیه. همون حقتونه سیب زمینی بخورید. نـویسنده لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´