🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت250
عقب رفتم و به دیوار تکیه دادم و دست هایم را پشتم قرار دادم.
–پس اون تلفنا و یواشکی حرف زدنا واسه این بود؟
اون دوستتون برای آسیبی که خواهرش خورده بوده دنبال اینا بوده، شما چرا این کار رو میکردید؟
به دور دست خیره شد.
–من به خاطر خودم.
حسادتم شعله ور شد.
–خودتون یا هلما؟
نگاهش را به من داد.
–میخواستم یه چیزایی برای خودم روشن بشه.
به حالت قهر نگاهم را از چشمهایش جدا کردم.
–یعنی هنوزم به اشتباه بودن کارشون شک دارید؟
–شک ندارم، فقط میخوام بدونم به جز منافع مادی دیگه چه منافعی دارن.
خیلی گرمم شده بود.
گوشهی بلندتر شالم را با دو دستم گرفتم و شروع به باد زدن خودم کردم و زمزمه وار گفتم:
–نمیدونم، فقط امیدوارم از این جا نجات پیدا کنیم.
نگاهی به طریقهی باد زدن من کرد. با اخم گفت:
–وقتی این قدر گرمته چرا شالت رو باز نمی کنی؟
نگاهم را روی صورتش سُر دادم و نجوا کردم:
–همین طور خوبه.
نگاهش روی گیرهی شالم ماند. جلو آمد.
با دو انگشتش گیره را باز کرد و بعد شالم را از سرم برداشت و با دیدن موهایم گفت:
–رستا خانم، این دفعه چه مدل قشنگی موهات رو بافته، این مدل اسمش چیه؟
دستی به موهایم کشیدم. این روزها که هوا گرم بود هر وقت رستا به خانهمان میآمد من و نادیا جلویش مینشستیم تا موهایمان را ببافد. آن قدر خوب و محکم میبافت که گاهی تا چند روز بازش نمیکردیم.
بیتفاوت گفتم:
–اسمش مدل تیغ ماهیه،
–بنده ی خدا با اون وضعش دیگه سختشه از این کارا کنه.
با بغض گفتم:
–اون خیلی مهربونه. همیشه حواسش به من و نادیا هست.
سرش را تکان داد.
–مهربون و خیلی عاقل...
سرم را تکان دادم و فقط با گفتن
–اهوم. حرف را تمام کردم.
ولی او دوباره پرسید:
–فکر کنم چیزی نمونده تا فارغ بشه، درسته؟
–بله، پا به ماهه.
بعد آهی کشیدم و دنبالهی حرفم را گرفتم.
–اگه من شب نرم خونه، اون بیچاره حتما از استرس، زایمانش جلو میُفته.
امیرزاده نگاهی به گیرهی شالم که هنوز در دستش بود انداخت.
–ان شاءالله که اتفاقی نمیفته.
متعجب نگاهش کردم.
–مگه این که معجزه بشه. هیچ کس نمی دونه اصلا ما کجا هستیم.
–ان شاءالله بچهها زودتر متوجهی موضوع بشن.
–اگه متوجه می شدن تا حالا یه اقدامی کرده بودن.
–نمی دونن تو این زیرزمین حبس شدیم ولی می دونن من امروز این جا اومدم تا تو جلسه شون شرکت کنم.
حالا برعکس هر روز دو به دو میومدیم اما امروز اونا کار داشتن و من مجبور شدم تنها بیام.
آه کشیدم.
–از بس خوش شانسیم.
لیلافتحیپور
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´