میانداری ایران در قرن جدید آسیایی (یادداشت روز)
1- «ایالات متحده آمریکا» و «اتحاد جماهیر شوروی»، 76 سال قبل با پیروزی در جنگ جهانی دوم، نظم جهانی تازهای را پایهگذاری کردند. ابرقدرت در این نظام دو قطبی، قدرت حاکم بر هر یک از دو قطب بود. آنها به مدت 46 سال همدیگر را مهار میکردند؛ اما هنگامی که شوروی در سال 1991 فروپاشید، یاغیگری آمریکا آغاز شد. از چکسلواکی و صربستان، تا اوکراین و گرجستان و قرقیزستان، با انقلاب رنگی یا مداخله نظامی، در برابر بلوک آمریکا سپر انداختند. ریاست گورباچف و سپس یلتسین موجب شد شوروی، از هم بپاشد و به روسیه ضعیف و فاقد اعتماد به نفس تبدیل شود. غرب تا پشت مرزهای روسیه پیش رفت و حتی پیگیر کودتای مخملی در مسکو و پکن بود. این پیشروی، استراتژیستهای آمریکایی را بر آن داشت تا در آستانه قرن 21، پروژههای تجاوزگرانهای مانند «قرن جدید آمریکایی»، «پایان تاریخ»، «جنگ تمدنها»، «جنگ جهانی چهارم» (طرح حمله به 24 کشور اسلامی)، «خاورمیانه جدید و تغییر نقشه آن» را در دولت بوش به اجرا بگذارند و سپس، نقشه «جنگ جهانی سوم» (جنگ نیابتی در عراق و سوریه) را در دولت اوباما عملیاتی کنند.
2- نقطه ثقل این تحرکات، غرب آسیا بود. آمریکا اگر کانون منابع طبیعی، و چهار راه ارتباطات جهانی را قبضه میکرد، میتوانست عرصه را برای رقبای شرقی و حتی غربی تنگ کند و کدخدای جهان شود.
نه روسیه و چین و نه هیچ کشور دیگری، جرأت مواجهه با این یاغیگری را نداشت. بیتردید، مقاومت حکیمانه ایران بود که جنگ ترکیبی آمریکا را به هزیمت کشاند. آمریکا برای «جنگ جهانی چهارم» و فقط در حوزه نظامی، 7 هزار میلیارد دلار خرج کرد. اما ایران، ترمز او را کشید. ما در این مواجهه تمدنی با تاختوتاز مغولوار، هرگز معطل همراهی هیچ دولتی نماندیم. اگر در برابر نقشههای شومی مانند «جنگ جهانی سوم و چهارم» قد علم کردیم و ورق را به نفع خود و ملتهای منطقه برگرداندیم، به تنهایی تصمیم گرفتیم و حال آنکه روسیه و چین و دیگران با وجود تهدید منافعشان، به دلایل مختلف منفعل بودند. جمهوری اسلامی بود که با وجود مهارت حریف، آمریکا را به نقطه «زوال راهبرد» رساند.
3- اوایل اردیبهشت 1400، گزارش سالانه «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا» درباره چالشهای پیش رو منتشر شد: «ایران بهدلیل تواناییهای پیشرفته نظامی، شبکههای گسترده نیابتی و شرکا و تمایل به استفاده از زور علیه نیروهای آمریکایی، رقیب اصلی منافع ما در خاورمیانه است. هدف استراتژی امنیت ملی ایران، تضمین تداوم حاکمیتی، حفظ ثبات داخلی، تأمین موقعیت خود به عنوان قدرت مسلط منطقه و دستیابی به رونق اقتصادی است. تهران مجموعهای پیچیده از تواناییهای دیپلماتیک، نظامی و امنیتی را در اختیار دارد؛ برای دستیابی به اهداف، نیروهای نامتعارف و متعارف، شرکا و نیابتی را آموزش میدهد و میتواند هزینههای زیادی را به دشمنانش تحمیل کند. تهران در حال افزایش تعامل با شرکا و نیابتیها برای تضمین نفوذ طولانیمدت است. ایران استراتژیهای اقتصادی را برای دور زدن تحریمها با کشاندن آن به سراسر جهان اجرا کرده و به کاهش تعهدات برجامی ادامه میدهد. تهران از روابط خود برای به چالش کشیدن حضور ما در منطقه و تشویق به عقبنشینی استفاده کرده است. بزرگترین نیروی موشکی منطقه، قادر به موشکباران اهداف 2000 کیلومتری است و بارها اراده خود را در این باره نشان داده است. ایران به افزایش کُشندگی، پایداری و دقت انواع موشکها و تبدیل آنها به قارهپیما ادامه میدهد. ایران دائما از نیروی دریایی برای نظارت بر عملیات دریایی ما و متحدانمان استفاده میکند. ایران احتمالا طی سال آینده، با احیای اقدامات هستهای، حملات نیابتی و سایبری، به فشارهای ما پاسخ بدهد. پنتاگون با تهدید اطلاعاتی پیچیده از طرف تعداد فزاینده بازیگران رو به رو است. دشمنانی مثل چین، روسیه و ایران، بخش عمده این تهدید هستند».
4- عجیب نیست که باراک اوباما در کتاب خود (یک سرزمین موعود) درباره ایران نوشت «در دوران زمامداری، گاهی سناریوهای مختلف مناقشه با ایران را شبیهسازی میکردیم و من همیشه از آن جلسات، غمگین خارج میشدم؛ چون میفهمیدم که اگر جنگ علیه ایران ضرورت یابد، تقریبا همه چیزهایی که میکوشیدم برای آمریکا محقق کنم، نابود میشد». یا اینکه؛ «در سال 2011 گزینههای ما در سوریه، به شکل دردناکی بسیار محدود بود. این کشور از سوی روسیه، ایران و حزب الله حفاظت میشد». ضربهای که آمریکا میخواست با راهانداختن چند جنگ به ایران بزند و گریبان خودش را گرفت، چیزی نبود که بخواهد با برجام جایگزین شود. آمریکا، برجام را نه مسیر تنشزدایی، بلکه اسب تروای رخنه در قدرت ایران میدانست. آنها در حالی به کمک فضا سازی غربگرایان، برجام را روی میز گذاشتند، که یقین داشتند تحریمها در حال فروپاشی است. جان کری 6 فروردین