﷽ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ لِابْنِهِ مُوسی عَلَیهِ السَّلامُ: «يَا بُنَيَّ مَنْ قَنَعَ بِمَا قُسِمَ لَهُ اسْتَغْنَى وَ مَنْ مَدَّ عَيْنَيْهِ إِلَى‏ مَا فِي‏ يَدِ غَيْرِهِ‏ مَاتَ فَقِيراً وَ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِمَا قُسِمَ لَهُ اتَّهَمَ اللَّهَ فِي قَضَائِهِ وَ مَنِ اسْتَصْغَرَ زَلَّةَ غَيْرِهِ اسْتَعْظَمَ زَلَّةَ نَفْسِهِ وَ مَنِ اسْتَصْغَرَ زَلَّةَ نَفْسِهِ اسْتَعْظَمَ زَلَّةَ غَيْرِهِ‏» ترجمه: ای پسرم! هر کس که به آن چه قسمت او شده است، قناعت کند؛ بی نیاز است. و هر کس که چشمش را به آن چه که در دست مردم است بدوزد، فقیر می‌میرد. اگر کسی خطای دیگران در نظرش کوچک و ناچیز بیاید، لغزش خودش را کوچک و ناچیز ببیند، لغزش دیگران در نظر او بزرگ می‌کند. شرح: در یک روایتی است، نقل شده البته راوی‌اش را نمی‌گویند کی است، من ندیدم. از اصحاب امام صادق علیه السلام است، می‌گوید: من رفتم وارد شدم بر حضرت، دیدم حضرت نشستند، فرزندشان موسی بن جعفر صلوات الله علیه به اصطلاح، پیشاروی پدر نشسته است و دارد امام‌صادق علیه السّلام، او را نصیحتش می‌کند. به قول ما. پدر، پسر را داشت نصیحت می‌کرد. حالا من نمی‌خواهم؛ چیزهای قبلی‌اش را من، این‌ها را همه را حذف کردم . بعد می‌گوید: این جملاتی که من توانستم حفظش بکنم، این است. معلوم می‌شود، مفصّل بوده فرمایشات حضرت، به این مقدارش را این صحابی توانسته حفظ بکند. این سفارشاتی را که پدر به پسر می‌کرده است. حالا، این جملات را قبل از این که شروع کنم، به قول ما مقدّماتی را بگویم. و آن این است که، انسان در زندگی دنیای‌اش همه‌اش دنبال آرامش روحی است، واقعاً هم همین‌جوری است. نیست این‌جور؟ هان! هرچی هم این در و آن در می‌زند، برای خاطر این است که برای خودش آرامش درست کند، هیچ وقت نمی‌خواهد به اینکه درونش را بهم بریزد بلکه می‌خواهد آن را آرامش بکند؛ حتّی آن‌ها که دنبال پول می‌دوند، خیال می‌کنند آن آرامش می‌آورد برایشان. هرکسی این جور است. می‌گوید: حضرت جمله اوّل را که این حفظ کرده بود، گفت دیدم که رو کرد به پسرش گفت: «يَا بُنَيَّ» ای پسرم! «مَنْ قَنَعَ بِمَا قُسِمَ لَهُ اسْتَغْنَى» اگر کسی قناعت کند، بسنده کند به آن چه را که به اصطلاح ما، از نظر مسیر عادی شرعی معمولی به اصطلاح ما، به دستش رسیده، این آرامش روحی پیدا می‌کند. از این راه آرامش پیدا می‌شود. استغنا، این دیگر خودش را بی‌نیاز می‌بیند، این در بزن، آن در بزن؛ می‌فهمی چه می‌خواهم بگویم؟! استغنا معنایش این است دیگر، هان!؟ احتیاج به هیچ کس ندارم من، راحت است. مشکل چیه؟ روح راحت است، آرام شده.« مَنْ قَنَعَ بِمَا قُسِمَ لَهُ اسْتَغْنَى». امّا در مقابلش«مَنْ مَدَّ عَيْنَيْهِ إِلَى‏ مَا فِي‏ يَدِ غَيْرِهِ‏» اگر کسی چشمش را بدوزد به آن چه را که دیگری در دستش دارد، این «مَاتَ فَقِيراً» تا آن به قول ما، چونه آخر را که می‌خواهد بیندازد؛ احساس کمبود می‌کند و ناراحت است روح‌اش. فهمیدی، نگاه کردن به آن چه را که دیگران دارند، آرامش‌ات را می‌گیرد؛ فهمیدی؟ همان است که بیچاره‌ات می‌کند. این جمله به اصطلاح دوّم. چهار تا جمله‌اش را این حفظ کرده بود. چهار، پنج تایش را سوّم: «مَنْ لَمْ يَرْضَ بِمَا قُسِمَ لَهُ»؛ اگر کسی راضی نشد به آن چه را که خدا، روزی او کرده است. درست است یا نه؟ این را بدان! «اتَّهَمَ اللَّهَ فِي قَضَائِهِ»؛ این نعوذبالله، خدا را داره متّهم می‌کند، در آن برنامه‌ریزی که برای مخلوقش کرده از نظر رزق و روزی، نعوذبالله، من حالا نمی‌توانم بگویم، ما یک کسی را بخواهیم متّهم بکنیم در یک کاری، که این کرده، می‌گوییم: نفهمیده این. دیگر من چه بگویم، راجع به خودمان، نمی‌گوییم ما؟ هان!؟ حالی‌اش نمی‌شود. رسیدید شما به عرض من؟ او وضع من را نمی‌داند، مثلاً اتّهام به جهل، نادانی، «اتَّهَمَ اللَّهَ فِي قَضَائِهِ»؛ نعوذبالله، شد؟! خیال نکنی ها! تو خیال کردی به این که، بله، همین که تو، تو دلی داری، هیچی! به زبانت باید بگویی، به لفظ بیاری، نه! رضایت، مال دل است. همین که در دلت راضی نیستی به آن چه را که خدا داده است، همین عدم رضایت تو، این است که به خدا داری تهمت می‌زنی. نگاه کنید! تو دلی را گفته،ها. به زبانی نگفته،ها، همین.« مَنْ لَمْ يَرْضَ بِمَا قُسِمَ لَهُ اتَّهَمَ اللَّهَ فِي قَضَائِهِ» شد!؟ این دارد خدا را متّهم می‌کند. همین عدم رضایت، هیچی دیگر هم نیست، به زبان هم نیاورده.