﷽
«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ أَصْبَحْتُ وَ لِيَ رَبٌ فَوْقِي وَ النَّارُ أَمَامِي وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُنِي وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي- لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَكْرَهُ وَ الْأُمُورُ بِيَدِ غَيْرِي فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِي وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّي فَأَيُّ فَقِيرٍ أَفْقَرُ مِنِّي»
دارد عرض شد به امامحسن صلوات الله علیه، «كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ به قول ما «كَيْفَ أَصْبَحْتَ»، این احوالپرسی است، حال شما چطور است؛ «قَالَ أَصْبَحْتُ وَ لِيَ رَبٌ فَوْقِي»؛ میدانی حالم چطوری است؟ دارند به ما یاد میدهند، که ما باید اینطوری باشیم، شب را به روز آوردم در حالی که یک پروردگاری دارم که احاطه به من دارد، «وَ لِيَ رَبٌ فَوْقِي وَ النَّارُ أَمَامِي»؛ نعوذ بالله آتش در پیشرو دارم، بحث قیامت است معصوم است نمیگوید میروم توی آتش. «وَ النَّارُ أَمَامِي» مسلّم است جهنّم، «وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُنِي»؛ مرگ مرا طلب میکند توی دنیا ماندنی نیستم، رفتنی هستم. «وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي»؛ یک پروردگاری دارم که به همه چیز من احاطه دارد. همه شراشر وجودی من، سیری میکنم که یک شاخه منتهیالیه او چیست؟ جهنّم است، یک احتمال است دیگر. مرگ هم حتمی است و او این است به اینکه اینطور نیست که بتوانم جلوگیر باشم از سیرم، این هم نیست، حتمی است، و از آن طرف. «وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي»؛ حساب هم حدقه کرده به من، حلقهوار دور من است، بیبرو برگرد هست نمیتوانم از او خارج بشوم اصلاً، باید حساب پس بدهم. «وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي»؛ من گروگان اعمال خود هستم. «لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَكْرَهُ»؛ آن قدر هم عاجز هستم که آنچه که دوست دارم توی دنیا، نمیتوانم هر چه دوست دارم چه کار کنم به دست بیاورم،....