از عاشورای ابراهیم خلیل تا عاشورای لایفاستایل جامعهشناسِ ایرانی
تاملی در مضیقات درکِ جامعهشناختیِ جامعهشناسان ایرانی از پدیدههای اجتماعی دینی
[3 از 5]
5. با این مقدمات اکنون میتوان مواضع چندسالۀ بعضی از جامعهشناسان دین و تشیع در ایران از جمله اقای محسنحسام مظاهری را مورد تحلیل قرار داد. بر اساس سنتِ اسلامی، مخصوصاً عرفان و حکمت اسلامی، توضیح پدیدههای متکثرِ دینی در ذیل یک امر وحدتبخش، عمدتاً با توضیح رابطۀ ظاهر و باطن امور این عالم بیان میشده است. این توضیح آنقدر در فرهنگ اسلامی رایج بوده که حتی توماس باور، در کتاب فرهنگ چندمعنایی (به ترجمۀ غلامرضا خدیوی و انتشارات پژوهشکدۀ علوم و فرهنگ اسلامی) بهخوبی نشان میدهد که چگونه مسلمین، امکان تعامل و گفتگویِ فرهنگی و همزیستی با فرهنگهای دیگر را در ذیل اسلام و مخصوصاً تشیع داشتهاند. از این منظر، برخلاف دیدگاه مضیق جامعهشناختیِ آقای مظاهری، اسلام یا تشیع، یک فرقۀ دینی نیست که در ترازوی مضیق درکِ جامعهشناختی، سنجیده شود، بلکه دین و مذهبی است که با پیوند میان ظاهر و باطنِ اعمال انسان و امور این عالم، امکان تعامل با فرهنگهای دیگر را مییافته است. قلمرو بیرون از اسلامی که البته سبقۀ آن، به ادیان ابراهیمی قابل بسط است، مشهور به قلمرو کفر یا شرک است و پوشانندۀ حقیقت فطری و باطنیِ این عالم است و از این حیث، مانعِ مهمی بر سر گفتگوی میان ابناء بشر برای درک حقیقت است. کفر و شرک، امکان گفتگو و تعامل را برای کشف حقیقت از میان میبرد. تنها با این منطق است که میتوان بسیاری از روایات شیعی دربارۀ امام حسین (ع) و ارتباط پنجتنِ آل عبا با اصلِ خلقت بشر را توضیح داد. با توضیح باطنیِ تاریخ است که میتوان رابطۀ توبۀ آدم ابوالبشر با پنجتن آلعبا و مخصوصا عاشورا یا اندوهناکشدنِ ابراهیم خلیل بهدلیل شنیدنِ واقعۀ عاشورا (بنگرید به عیون اخبار الرضا (ع)؛ ابنبابویه، ۱۳۷۸ق: ج۱: ۲۰۹؛ ذیل تفسیر آیۀ «وفدیناه بذبح عظیم») و بسیاری از امور دیگر را توضیح داد. از این منظر تشیع، امکان بسط تاریخی و توضیح بسیاری از تکثرات و تنوعات انسانی در طول تاریخ را خواهد یافت. با این توضیح باطنیِ از تاریخ که فاصلۀ بسیاری از درک مضیق پدیدارشناختی و جامعهشناختی مذکور دارد، اسلام و تشیع یک فرقۀ تاریخی نیست، بلکه با نقطۀ آغازین حضور بشر در این جهان یعنی هبوط گره خورده و در باطنِ تاریخ بسط یافته و در اوایل قرن هفتم میلادی، به ظهور رسیده و پدیدار گشته است. در درکِ پدیدارشناختی آقای مظاهری از تشیع و معرفی آن بهمثابه یک فرقه، در حقیقت یک مقطع ظاهری از اسلام و تشیع و امام حسین (ع) و عاشورا، بر کلِ تاریخِ باطنیِ آن، غالب میشود و حقیقت باطنیِ آنرا با خشونتی هستیشناختی، کفران کرده و میپوشاند. درکِ مضیق جامعهشناختی از واقعۀ عاشورا باعث میشود که نه تنها این حقیقت باطنی را که در طول تاریخ بشر حضور داشته، بهدرستی در نیابیم، بلکه برای توضیح تکثرِ جلوهها و ظهورات آن، میان حقیقت و ظهوراتش، گسست و تفکیک ایجاد کنیم و البته در نهایت، امکان تعامل میانِ اسلام و تشیع با دیگر فرهنگهای بشری را به قلمرویی جعلی و ساختگی بهنام جامعه یا فرهنگِ فاقد اسلام و تشیع یا حتی دیگر ادیان الهی، یعنی قلمرو سکولار جامعه و فرهنگ بسپاریم؛ قلمرویی که مطابق توضیح فوقالذکر، اساساً برساختِ بشری است و راهی به درکِ حقایق باطنیِ فراتر از حیات بشری ندارد.
https://eitaa.com/mojtamaona/453