#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيخ ابوالقاسم قمى اين داستان را درباره دوران طلبگى خود نقل فرموده است :
در يكى از سال هاى تحصيلى كه چند ماه ، گوشت نخورده بودم ، از كنار حجره طلبه اى رد مى شدم در حالى كه او آبگوشت را از ديزى به داخل كاسه مى ريخت و بوى آبگوشت كه در فضا پيچيده بود، پاى مرا سست كرد. طلبه متوجه شد و به من تعارف كرد. قبول نكردم و گفتم : نه ، من نهار خورده ام ، چون قبلا با مقدارى تربچه خود را سير كرده بودم .
يكى از عادات من اين بود كه نماز شب را در حرم على (ع ) بخوانم . آن شب وقتى به حرم حضرت امير(ع ) مشرف شدم ، ديدم يكى از صوفى هاى بكتاشى در حرم ، حجره اى گرفته و در بالاى كفشدارى مشغول مناجات است . من بعد از نماز شب به حضرت امير(ع ) متوسل شدم كه : يا على ! تو نزد خدا واسطه شو، شايد ماهى يك بار گوشت نصيب ما بشود. در همين موقع شنيدم كه آن صوفى در مناجات خود مى گفت : خدايا! مرا با ذوالنورين (عثمان ) محشور كن ! من ناخودآگاه گفتم : آمين !
در اين موقع يكى از خدمه حرم به من گفت : فرار كن كه اگر اين مرد تو را بگيرد، پدرت را در مى آورد.
من اول خواستم فرار كنم ، ولى بعد گفتم : كجا از حرم حضرت امير(ع ) مطمئن تر، و با خود گفتم : همين جا مى مانم تا ببينم چه مى شود. در اين هنگام آن صوفى به من رسيد و گفت : تو بودى آمين گفتى ! گفتم : آرى ! گفت : به راستى مؤ من هستى كه در غياب برادر دينى به او دعا كردى . بعد در ضمن دست دادن ، يك ليره به من داد. بدين ترتيب ، حضرت امير(ع ) به دست آن صوفى حاجت مرا روا ساخت .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شخصى به نام ((محمد)) فرزند حسين ، كه در دستگاه عباسيان سمت وزارت داشت ، به سال 540 ه -ق دچار بيمارى سختى شد و كسالت وى ضمن اشتداد خيلى طول كشيد تا آن كه شبى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را در خواب ديد كه به او فرمود: به علم الهدى بگو بر تو دعايى بخواند تا شفا يابى ، ايشان در خواب عرض كرده بود: اى سرور من ! ((علم الهدى )) كيست ؟ فرمود: على بن حسين موسوى است . وزير نامه اى به سيد نوشت كه در آن تقاضاى دعا نموده و در ضمن او را به لقب ((علم الهدى )) مخاطب قرار داده بود.
سيد وقتى نامه را دريافت كرد و آن عنوان را براى خود ديد، از فروتنى و تواضع علمى كه داشت چنين لقبى را لايق خويش نديد و گفت : من سزاوار آن نيستم . وزير به عرض رسانيد: والله من از خودم نگفته ام ، بلكه اميرالمؤ منين (ع ) اين لقب را برايتان برگزيده است . بعد از آنكه وزير به دعاى سيد شفا يافت ، صورت قضيه را به خليفه وقت عباسى كه ((قادر)) نام داشت هم يادآور شد. قادر به سيد عرض كرد: آنچه را جدت برايت تعيين فرموده قبول كن و حكم نمود منشيان آن را در القاب سيد وارد سازند و از آن پس به لقب ((علم الهدى )) اشتهار يافت ، يكى ديگر از القابش ((ثمانينى )) است . چون بعد از وفاتش هشتاد هزار جلد كتاب از وى باقى ماند و نيز گويند: كتابى نوشت به نام ((ثمانين )) و همچنين هشتاد و يك سال عمر كرد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽