❇️پدر، مادر، پیامک وقتی اس ام اسی از مادرم بهم می رسد غمگین می شوم. از شکل اس ام اس دادنش حتی. چشم هایش را ریز می کند و آن دکمه ها را سخت می فشارد. اس ام اس هایش همیشه جا افتادگی دارند. چند حرف را از قلم می اندازد یا کلمه ای را به شکلی غیر معمول می نویسد. یک شکل ِ ویژه که یادآوری می کند او با زحمت این ها را نوشته. انگار از درون یک زندان در فرصتی کوتاه با هزار بدبختی فرستاده شده باشند. در اغلب موارد اس ام اس می دهد و می پرسد برای شام بازمی گردم یا نه. با کلمه های خودش، با حروفی که یادآوری می کند او مادر است نه هر کس دیگر. مادری که عمق ِ عشق به او را نمی شود سنجید. با دیدن اس ام اس هایش فقط گلویم فشرده می شود. آخ مادر! می خواستم بگویم اس ام اس هایت عاقبت دیوانه ام می کند. پدرم... او می گوید اسماعیل این کارت شارژ را وارد کن. می گویم بزن ستاره صد و چهل... و او مقاومت می کند. برایش ساده است اما نمی خواهد بازی ِ جدید را بپذیرد. اینباکسش به شکلی بی رحمانه لبریز ِ اس ام اس های ِ بی احساس ِ ایرانسل است. هیچکس به او اس ام اس نمی دهد و او نیز به کسی. ولی فقط یکبار، بله فقط یکبار به من اس ام اس داد. او همیشه بخاطر آلرژی ِ تنفسی اش آدامس میجود. می گوید گلویش را مرطوب می کند و بهتر نفس می کشد. در اس ام اس اش نوشته بود: "آدامس". همین. فقط همین یک کلمه. ننوشته بود آدامس بخر، آدامس می خواهم، نه. فقط آدامس. وقتی خواندمش توی ِ خیابان راه می رفتم. یادم می آید که ایستادم. فروریختم. یک کلمه و او چطور این را نوشته بود؟ چقدر کم، چقدر کوتاه، چقدر غریب. آدامس...عاشقانه ترین، غم انگیزترین پیام دنیا ! 🖊اسماعيل دلخموش 👳‍♂️ @mollanasreddin 👳‍♂️