بسم الله الرئوف .... .... هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی نتوانم بروم زیارت ... همیشه ارزو داشتم بروم جلوی ضریح ولی حالا 💔فط آرزو دارم پایم برسد به صحن این خواهرو برادر ... 💛رو به روی حرم برادر : بعد از گذشتن از مغازه های رنگارنگ عطر و تسبیح زعفران 📿 بعد عبور از کنار دکان های بستنی قیفی 🍦 و شربت آلبالو و خاکشیر و تخم شربتی آماده مغازه دار که بین پره های پارچ میچرخند... میرسم به دیواره ای سنگی ، که از رویش اجازه ورود میگیرم : اللهم انی دخلت علی باب من ابواب بیوت نبیک ... از پرده مخملی سنگین که عبور میکنم ، خنکی کولر گازی اتاق گشت خدام حالم را جا میاورد ... ولی ساکهای پر زواری که قبول نمیکنند بردن چاقو و... به حرم ممنوع است و معطلی صف حالم را میگیرد . یک نفر میگوید : سلامتی آقا امام زمان صلوات💚 و جمع باصدای بلند صلوات میفرستد بعداز ورود به صحن .... 🍂نویسنده : نرجس فخرروحانی