#شهید_عباس_بابایی
#محبت_به_همسر
منطقه که بود، مدتها میشد من و بچهها نمی دیدیمش. حسابی دلم میگرفت. میگفتم: «تو اصلاً میخواستی این کاره بشوی، چرا آمدی مرا گرفتی؟! » میگفت: «پس ما باید بی زن میماندیم؟! » میگفتم: «من اگر سر تو نخواهم نِق بزنم، پس باید سر چه کسی نِق بزنم؟! » میگفت: «اشکالی ندارد؛ ولی کاری نکن اجر زحمت هایت را کم کنی. اصلاً پشت پردۀ همۀ این کارهای من، بودنِ توست که قدمهای مرا محکم میکند. » نمی گذاشت اخمم باقی بماند. روش همیشگی اش بود. کاری میکرد که بخندم؛ آن وقت همۀ مشکلاتم تمام میشد.
----------
📚آن سوی دیوار دل، ص۸۰
🔖 #توصیه_های_اخلاقی_علما 🔖
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3024879616Ce095b35cfa