گروه انصار اینطور استدلال و احتجاج نکردید که پیامبر اکرم وصیت فرموده است که به نیکوکار انصار نیکی شود و از بدکارشان اغماض گردد؟بآنحضرت گفتند:در این توصیه چه حجتی بر انصار وجوددارد؟آنحضرت فرمود:اگر زمامداری از آنان بوده وصیت درباره آنان نمی فرمود)
روایتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره وصیت فوق نقل شده است،چنین است:
مر ابو بکر و العباس بمجلس من الانصار فی مرض رسول الله (ص) ،و هم یبکون.فقالا:ما یبکیکم؟قالوا ذکرنا محاسن رسول الله (ص) فدخلاعلی النبی و اخبراه بذلک فخرج و قد عصب علی راسه حاشیة برده فصعدالمنبر و لم یصعده بعد ذلک الیوم فحمد الله و اثنی علیه ثم قال:«اوصیکم بالانصار فانهم کرشی و عیبتی و قد قضوا الذی علیهم و بقی الذی لهم فاقبلوا من محسنهم و تجاوزوا عن مسیئهم.
(ابوبکر و عباس بن عبد المطلب در زمانی که پیامبر اکرم (ص) مریض بود،به مجلسی از انصار وارد شدند،در حالیکه انصار گریه می کردند،ابوبکر وعباس به انصار گفتند:چرا گریه میکنید؟آنان پاسخ دادند که اخلاق نیکوی پیامبر را متذکر شده ایم.آن دو نفر پیش پیامبر رفته و قضیه را بآن حضرت اطلاع دادند.پیامبر اکرم برخاست در حالیکه با کناره لباس بردی سرش رابسته بود،بیرون آمد و بالای منبر رفت و این آخرین منبر آن حضرت بود،ستایش و ثنای خداوندی را بجای آورد و سپس فرمود:من درباره انصار بشماتوصیه به خیر می کنم،زیرا آنان انبوهی از حامیان من هستند و جایگاه امانات من،آنان آنچه را که بر عهده داشتند بجای آورده اند و آنچه که در آینده بعهده آنان خواهد بود،باقی مانده است،از نیکوکار آنان بپذیرید و از گنهکارشان اغماض نمائید) البته روشن است که مقصود پیامبر اکرم (ص) اسقاط تکلیف و دستورات اسلامی از انصار نبوده است،بلکه منظور آن حضرت معامله نیکو در برابر تلاش و فداکاریهائی بود که انصار در راه پیشبرد اسلام انجام داده بودند.
اما تفسیر جمله امیر المؤمنین علیه السلام چنین است که اگر امامت وزمامداری برای انصار جائز بود،احتیاجی به توصیه نداشتند،زیرا خود درراس حکومت قرار میگرفتند و دیگران در شعاع حکومت آنان احتیاج به توصیه داشتند.