چند سوال و نکته در این خطبه وجود دارد:
✳️ نکته : آیا حضرت برای خلیفه یک جایگاه و یک ارزشی را قائل میشود!!!
(تو پناهگاه مسلمین هستی ) آیا حضرت به خلیفه دوم چنین می گوید!!
نظر اهل سنت در اینجا ، خلافت خلیفه دوم را به عنوان جانشین رسولخدا پذیرفته است؟! هرگز اینگونه نیست.
اولا چرا مشاوره داد؟ اگر خلیفه را قبول نداشت آنهم مشورت خوب داد. کاری میکرد که عمر سقوط کند و حق غصب شده به حضرت برگردد؟!
پاسخ : حفظ جامعه اسلامی برای امیرالمومنین از هر چیزی واجب تر است حتی از غصب خلافت.
اصل آنست که اسلام زنده بماند .
دوم آنست که چه کسی حاکم باشد.
وحق علی را بدهند یا نه.
اما اگر برای حق گرفتن، اسلام از بین برود ، خلافت و ولایت حضرت در ذیل اسلام معنا میشود وگرنه خلافت را میخواهد چه کند.
جایی که حق و اسلام در میان باشد، میگذارد خلافتش غصب شود.، چون میخواهد اسلام بماند اصل حفظ دین است، بقیه ، حتی ولایت فروغ هستند.
پاسخ دوم: امیرالمومنین در مقام مشاوره است.
یکی از آداب مشاوره اینست که راست گفته شود ، در آن خیانت ، کم کاری ، توضیح ناقص نباشد وگرنه حرام است. مگر اینکه مشاوره را نپذیرد.
او آمده از حضرت مشاوره بگیرد.
نمیتواند خلاف بگوید.
آنچه را که صلاح است کامل می گوید.
✳️ روایت امام صادق علیه السلام:
اگر قاتل علی ابن ملجم با من جعفر بن محمد مشاوره کند و من مشاورهٔ او را بپذیرم ، هرگز در مشورت دادن کوتاهی و خیانت نمی کنم.
✳️ نکته :
آیااین بحث باعث جایگاه خلیفه میشود؟! خیر.
امیرالمومنین به خلیفه از جایگاه حقیقی نگاه نمیکند بلکه جایگاه حقوقی او را می بیند.
درست است که او غاصب حق علی ست ولی هم اکنون او خلیفه است. سپاه به اعتماد حاکم به دشمن حمله کرده ، نه اینکه او را بحق بداند.
او غاصب هست و لی مقام حقوقی او را بیان میکند.
کسی که در مقام حکومت است باید خود را حفظ کند. تا جامعه از هم نپاشد. فرقی ندارد چه عمر حاکم باشد و چه علی حاکم باشد.
در اسم فرق نیست. مهم آن جایگاه حقوقی هست ، حضرت عنایت به شخص عمر ندارد. در امر حقوقی او صحبت می کند.
✳️در خطبه ۴۰ به خوارج فرمود:
جامعه باید حاکم داشته باشد ولو فاسد باشد.
اصل بر حاکم داشتن است. حاکم بد از بی حاکمی بهتر است.
قانون بد از بی قانونی بهتر است. از نبود قانون و حاکم هرج و مرج بوجود می آید.
اهل سنت به این خطبه عنایت دارند که سخنان شیعیان به خلیفه درست نیست.چون علی در این خطبه می گوید، خلیفه مرجع مردم است.
✳️ شبهه:
اگر علی حرفی میزند چرا خود عمل نمی کند؟!
حاکم جامعه را از رفتن به خط مقدم نهی میکند چرا خود و پیامبر همیشه در جنگها حاضر بودند؟!
سه پاسخ :
۱- پیامبر و علی علیهما السلام از طریق وحی کاملا آگاه هستند که در این جنگها کشته نمیشوند. از طریق علم غیب پیامبر خبر داده بود با قاسطین ، مارقین، خوارج ، جنگ خواهی کرد و مشکلی هم بوجود نمی آید.
وقتی علم دارد در جنگ کشته نمیشود به خط مقدم میرود.
فرق علی با خلیفه عمر در همین است که متصل به غیبند و خلیفه متصل نیست.
پاسخ ۲- :
بین جنگهای پیامبر و امیرالمومنین و جنگهای خلیفه بسیار تفاوت هست.
جنگهای مدینه و کوفه همه در اطراف شهر بودند فاصله زیادی از مرکز حکومت نداشتند.
در حالیکه جنگ خلیفه عمر بیرون از مرز با رومیان بود ،فاصله بسیار زیاد و حضرت روی این جنگ انگشت اشاره میگذارد که نرو. فاصله بسیار زیاد است. اقصی نقاط کشور متضرر میشوند.
پیامبر در یک جنگ تبوک که دور از شهر با فاصله زیاد بود خود شرکت کردند اما حضرت را بعنوان نماینده در شهر گذاشتند تا مدیریت کند.
پاسخ ۳ :
مرحوم مجلسی در بحار پاسخی دادند.
(جایی که حضرت فرموده ؛ فرمانده ای با دو گروه اهل بلا و خیرخواه روانه کن)
علامه پاسخ داده ، در عصر حضرت تعداد چنین افرادی خیلی کم بود.امثال مالک و عمار انگشت شمار بودند.
یک از دلایلی که پیامبر و علی صلواة الله علیهما شخصا بمیدان میرفتند شاید این مطلب بوده باشد که یاران به آن مقدار نبودند که جای آنان میدان جنگ را مدیریت کنند.
پس خلیفه هیچ مرجعیتی ندارد که بر علی اولیٰ باشد. صحبت از مرجع فعلی ست نه مرجع حقیقی .
فعلا حاکم و خلیفه است باید امور را اداره کند. ولی اگر حقانیت را بسنجیم قطعا خلافت با علی ست نه با دیگران
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c