🍃 🌹 منتظران ظهور 🌹🍃
«روز کوروش» #قسمت_بیستم_پنجم 🎬: فرمانده راه رفته را به شتاب برگشت،چرا که دوباره خشایارشاه او را احض
«روز کوروش» 🎬: چندماه در شوش و کل ایران جشن بر پا بود و خشایار شاه مجلس بزم دامادی گرفته بود،استر هر روز در لباسی زیبا و با تاجی درخشان و متفاوت از روز قبل ظاهر میشد و چنان به زمین و زمان فخر می فروخت که همه به حال او غبطه می خوردند. او به حقیقت وعدهٔ عمویش پی برده بود و اگر روزها و ماه ها و سالها او را در پستوی خانه پنهان داشت، اینک با کمک و تدبیر عمویش به جایی رسیده بود که حتی در رؤیا هم نمی توانست آن را تصور کند...استر ملکه ایران شده بود تا برسد و برساند به آرزویی که مدتها در سر یهودیان دور دور میزد. مردخای به مقام مشاور خشایار شاه نائل آمده بود و هیچ کس نمی دانست که مشاور خشایار شاه و ملکه دربار ایران،یهودیانی متعصب و پنهانی هستند اما در ظاهر به دین شاه ایران بودند و البته کسی نمی توانست حدس بزند که استر برادر زاده و دختر خوانده مردخای است. جشن ها به پایان رسید و استر بر تخت ملکهٔ ایران زمین تکیه داد، با راهنمایی های مردخای، استر عنان حکومت را در دست گرفت و خیلی نرم و بی صدا بر کارها و اوامر خشایار شاه اثر گذاشت، قوانین را آنچنان تغییر داد که یهودیان آزادانه در شهرهای ایران آمد و شد می کردند و خیلی از کارهای کلیدی و تجارت های پرسود را در دست گرفتند، یهودیانی که همه چیز را از صدقه سری کوروش کبیر داشتند، اینک آنچنان پرو بال گرفته بودند که بر ایرانیان بزرگی می کردند،اما مقامات دربار ساکت نمی نشستند، یکی از آنان مشاور اعظم پادشاه جناب هامان بود، او وضع شهر را میدید که صدای مردم بلند شده، یکی از دزدی اموالش شکایت داشت و‌دیگری از پول نزول و ربایی که از او میستاندند و تا شکایت به دربار و نزد خشایار شاه میرسید، مردخای چنان قضیه را جلوه میداد که هیچ اتفاقی نیافتاده و وقایع چنان بازگو می کرد که آن دزد یهودی و آن نزول خور حرامی نه تنها تنبیه نمیشدند بلکه تقدیر هم میشدند و روزگار اینچنین بود و مردم ایران و مقامات دربار به ستوه آمدند. سال به انتهایش نزدیک می شد و مردم در انتظار نوروز، روز شماری می کردند. هامان دسته ای مزدور یهودی را با سند و دلیل دستگیر کرده بود و می خواست در خلوت به خدمت پادشاه برسد و مجرم ها را معرفی کند و برایشان حکم و مجازاتی در خور بگیرد، اما قبل از آن جلسه ای با مقامات دربار که مورد اعتمادش بودند تشکیل داد.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی @montazeraan_zohorr 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼