–رنگت چرا اینقدر پریده عزیزم؟ دستم را گرفت و بعد هینی کشید. –چرا اینقدر سردی؟ چت شده؟ بعد عمیق نگاهم کرد و آرام پرسید: –با نامزدت حرفت شده؟ دوباره بغض و اشک. به طرف صندلی ایستگاه مترو هدایتم کرد و نشستیم. –تو همه‌ی زندگیها پیش میاد عزیزم، اینقدر خودت رو عذاب نده. آخه آقا آرش چطور دلش میاد تو رو اذیت کنه. 🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c