📝 یکی از تعزیه‌گیرهای اصفهان آمده بود تعریف می کرد ظاهرا می گفت من خودم هم رفتم و دیدم ؛ نقل قولی از یکی از مداحان بسیار خوب شهر ما جناب آقای غزالی بزرگ‌می فرمودند: یک بنده خدایی تعزیه می گرفت و شتر یکی از رفقای اصفهان که در دهات بود که شتر داشت قرض می گرفت می آورد روز تاسوعا عاشورا کاروانی راه می انداخت کاروان اسرا درست می کرد عزاداری می کرد. می گوید هرکه هرکاری از دستش بر می آید برای امام حسین انجام می دهد دیگر. کسی که صدایش خدب است از حنجره لش استفاده می کند شعر می خواند مدیحه سرایی می کند کسی که بیانی دارد علمی دارد سخنرانی می کند کسی که پول دارد خرج می کند ، کسانی که توان و جوانی دارند در تزیین و گرداندن جلسه... همه و همه دست به دست هم می دهند جلسه ی امام حسین را برگزار می کنند . من روز پنجم ششم محرم رفتم گفتم آقا شترهایت را امسال آماده کن تا من برای تاسوعا عاشورا بیایم ببرم، یهو داد گفت نه من پارسال شترهایم اذیت شدند امسال نمی دهم ‌بهت برو از یکی دیگر بگیر. هرچه التماس کردیم گفتیم ما که برای امام‌حسین‌ می خواهیم‌ گفت نه نمی دهم. دیگر من گفتم چه کنم ؟ بعد از دو روز گذشت و روز هشتم محرم که حالا فردا روز تاسوعا است من به عیالم‌گفتم صبح زود من می روم قُمشه که در یک ساربانی بنده خدایی شتر دارد اسمش این است فامیلی اش این است اگر کسی با من کار داشت من رفتم آنجا از او شتر بگیرم فردا روز تاسوعا است . خیلی هم پریشان بودم چه کنم. من رفتم و نزدیک های ظهر فلان آقا را پیدا کردم تو بیابان های شهرضا با شتر بود. ایستادیم باهم صحبت کردیم آقا من شرمنده هستم‌نمی خواستم مزاحم بشوم فردا روز تاسوعا است و من برای دو روز این شترهای شمارا را می خواهم آماده شان کنم برای عزاداری ایشان‌گفت چشم جانم فدای حسین جانم برای امام حسین تمام هستی ام برای حسین. قبول کرد. 🔷 در این حین که چجوری شترها را بیاوریم اصفهان بحث می کردیم یک وقت دیدیم همان آقایی که سالهای قبل ازش شتر می گرفتیم با چشم گریان آمد شهرضا . گفتم اینجا چه خبر؟ گفت من صبح آمدم درِ خانه خانمت گفت رفتی شهرضا آدرس گرفتم میدات کردم تورا به جان امام حسین بیا شترهای من را بگیر. گفتم چرا تو که گفتی من نمی دهم؟ گفت از پریروز تا حالا که شترها فهمیدند امسال لیاقت ندارند برای امام حسین عزاداری کنند سه روز است نه آب می خورند نه غذا می خورند. از محل زندگیشان هم بیرون نیامدند بیا ببین اگر نیایی شترهای من را نبری همه شان می میرند. می گوید آمدم دیدم آره این شترها سرهایشان را کنار هم گذاشتند. استاد دانشمند https://eitaa.com/montazeran_Mahdi13