💢ازسیم خاردار نفست عبور کن قسمت ۱۳ شما اونقدر بزرگوارید که حرفی نزدید. _ این شما بودید بزرگواری کردید از حق حقوقتون گذاشتید؟ واقعا ممنون . در مورد من هم فکر کنم هنوز زوده خواهرتون که تمام روز را نمی‌تونه کمکتون کنه که .... _بله خب وقتی من می تونم شب تا صبح ازش نگهداری کنم این چند ساعت به جای شما هم می‌تونم. یعنی الان خودش را به رخم کشید. الان دیگه پام بهتره جلسات فیزیوتراپی هم تموم شده، فقط باید تو خونه نرمش هایی رو که دکتر بهم یاد داده انجام بدم.به مرور بهتر میشم. کم کم با عصا راه برم راه میفتم نگران نباشید .ریحانه خیلی تو این مدت شما رو اذیت کرد . و شما فقط صبوری کردید واقعاً ممنونم ،دیگه بیشتر از این شرمنده نکنید.دیگه چقدر می‌خواهید جور دختر خالتون را بکشید شاید اینم قسمت من و ریحانه بوده که این اتفاق باعث تنها شدنمون شد تو این یک سال واقعاً براش مادری کردید ممنونم دو هفته‌ای مونده تا آخر ماه گفتم از الان یکم که تا سر ماه زحمت بکشید تشریف بیارید بعد از اون دیگه از دست ما راحت می‌شید نگاهی انداخت و نفسش را صدادار بیرون داد تعجب زده نگاهش کردم. _این چه حرفی می‌زنید من خودم به ریحانه عادت کردم.یه روز نبینمش دلم براش تنگ می‌شه، واقعاً بچه شیرین و دوست داشتنیه. در ضمن شما خیلی مردونگی کردید که دختر خالم را بخشیدید و هم شکایتتون را پس گرفتید. البته دختر خاله من با آن پراید قسطی پولی هم نداشت که دیه بدهد باید زندان می‌رفت. چون دختر خاله‌ام در این تصادف مقصره شناخته شده بود باید کلی خسارت می‌داد. ماشینش هم بیمه نداشت کاشکی یکی پیدا میشد به سعیده میگفت تو که کنترل ماشین برات سخته است حداقل با سرعت نمی رفتی .خدارو شکر الان حالش خوب است من شانس آوردم که.. 🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁 کانال منتظران نور •••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═‎┅─ @montazeran_nour🌤