《راز سربند یا حسین و یازهرا》
مادربزرگش تعریف میکرد:
پدرت را که بارداربودم ذکر یا حسین ازلبانم جدانمیشد. او نذر ارباب بود.دنیاکه آمد کامش را با تربت ارباب بازکردم.
کودکی بیش نبود که وسط سینه زنی های هییت دم میزد (واحسینا واشهیدا).انقلاب شد وپایش وسط تظاهرات و راهپیمایی هاباز.
جنگ که شروع شد ازدواج کردوبعد رفت جبهه .شهیدشد مانند ارباب بی کفنش با سربند یاحسین سرش ازتن جداشد.
چندماه بعد تو به دنیا آمدی. مادرت تورا نذر مادرسادات کرده بودو عاقبتت رامثل پدردر شهادت میدید. قد کشیدی و جوان رعنایی برای خود. اهل دنیا نبودی ولی خوشی های دنیارو تجربه میکردی و میگفتی اگر خوشی های دنیا به خدا برسد لذت بخش است.
است. خبر تعرض داعشی های حرامی که به گوشت رسید،ازهمه تعلقات دنیایی ات گذشتی .سربندیا زهرا را به پیشانی بستی و رفتی به جنگ با داعش . چه رازی بین تو وپدرت بود که این چنین عاقبت جفتتان شد شهادت .؟😔
خبر شهادتت که امد فقط یک چیز ازفرمانده ات پرسیدم چطور شهیدشد؟
وپاسخ شنیدم : ازناحیه پهلو و دست راست مورداصابت خمپاره قرارگرفت و باذکر یازهرا آسمانی شد وهمانجاپیکرش ماند تا مادرسادات برایش مادری کند.
داستانک سوم
@montazeran1184