سلام حضرت دوست ، مهدی جان می دانم که هستید ، حضور گرم و سبزتان را هر لحظه احساس می کنم ، سایه ی امنتان را بر سرم و دعای پربرکتتان را در زندگی ام می یابم اما ... اما چه کنم این قلب بیقرار را ؟ چه کنم این جان عاشق را ؟ چه کنم این چشمان منتظر را ؟ چه کنم این روح حسرت زده را ؟ ... کاش بیایید و یک دل سیر نگاهتان کنم ، صدای دل انگیزتان را بشنوم و عطر دلنشینتان را ببویم ... ...پیش از آنکه بمیرم ...