‌گاهی احساس می‌كردم فاطمه دلی دارد بـاصلابت مثل کوھ، چند سال مگر از جاهليت می‌گذرد؟ جاهليتی كه در آن شتر مقام داشت و زن نہ! • زنۍ در مقابل قومی با اين بينش بايستد یکـه و تنھا از حقيقت دفاع كند و دلش از جا تکان‌نخورد. گاهی احساس می‌كردم فاطمه‌ ۜ دلی دارد نرم‌تر از حرير و شفـاف‌تر از بلور و حيـرت مۍكردم کھ چقدر يک دل می‌تواند مهربان باشد. •• حیا و چشم نجابتـ و پاکدامنۍ خیره بھ رفتارش‌، بـانو برای همین چند چشم که آفتاب می‌فهمند بمان ! ـ ــ نثری از کتاب کشتۍ پھلو گرفته .