🏴: ▪️عصر عاشوراست. هیچ کس نیست: نه عباس، نه بربر، نه عابس، نه اکبر و قاسم و نه هیچ یار و همراهی دیگر. سید الشهدا (علیه السلام) به یاری خواهی فریاد می زند: ◾️«آیا کسی هست برای خدا یاورمان باشد؟ آیا یاوری هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟» ▪️ اصغر در خیمه اوج می گیرد؛ یعنی من هستم یعنی هنوز در خیمه است! 👈امام به سمت خیام می آیند و می فرمایند: «خواهرم، شیرخوار را بیاورید.» سپس در مقابل سپاه می ایستند و علی اصغر را بر فراز دست می گیرند. یعنی ممکن است به خاطر علی، از سنگستان دلها چشمه کوچک عاطفه ای بجوشد؟! صدای امام در میدان می پیچد: ◾️«آخر گناه این کودک چیست؟ کدامین شما را آزرده است؟! اگر به من رحم نمی کنید به کودک رحم کنید!» ▪️ نگران و هراسان است و زانو می زند و تیر رها می شود. فواره گلوی اصغر می جوشد و در مشت حسین (علیه السلام) به آسمان افشانده می شود. 📚 منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص 1374 تا 1378 🏴 🏴 ❇️مارابه دوستان خود 👥 معرفی کنید 👇👇 🆔@Aenehzohoor_montazeran ↪️http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin