ادامـــه ی مطالب 👆👆👆 ⚜ در این هنگام که بلاهای بنی اسرائیل شدت پیدا کرده بود از ایشان چون بردگان کار می کشیدند بنی اسرائیل با عالم خود ارتباطی برقرار کردند و پیام دادند که ما همیشه در سختی ها خودمان را با کلمات و سخنان تو تسکین و آرامش میدادیم حال که مخفی شده و برایمان نمی گوید چه کنیم؟ ⚜ قرار گذاشتن که به بیابان مشخصی بروند و در آنجا مجلسی تشکیل دهند. و ایشان راجع به حضرت موسی علیه السلام برای ایشان سخن بگوید. در آنج مجلسی که شبی مهتابی برگزار شد؛ آن فقیه اوصاف حضرت را بیان می‌کرد از نزدیک شدن ظهور ازش خبر می داد. در این بین موسی علیه السلام که جوانی ۲۸ ساله بود؛ سوار بر استری که رویش پوست خز بود؛ به نزدشان آمد که او به همراه جمعی از فرعونیان برای تفریح از کاخ سلطنتی خارج خودش را از آن جمع کنار کشیده بود ؛ طرف بنی اسرائیل آمده بود. ⚜ وقتی آن عالم ایشان را دید ؛ حضرتش را شناخت؛ لذا از جا برخاست و خود را بر پاهای او انداخت و او را بوسید عرضه داشت: { خدا را شکر که از دنیا نرفتم و شما را زیارت کردم}. ⚜ بنی اسرائیل تا این منظره را دیدند؛ دانستند که آن شخص درمانگاه قائم آنهاست؛ از خود را در نگاه الهی به خاک مذلت انداخته و سجده نمودند او را شکر کردند. اینجا موسی علیه السلام فقط فرمود: امیدوارم خدای تعالی فرج شما را تعجیل فرماید. و از چشم آنها مخفی شد. این اولین غیبت حضرت موسی اهل و قومش بود که ۲۸ سال طول کشید‌.😔 خدایا فرج مولایمان صاحب الامر حضرت مهدی(عج) را برسان 😭🤲 ....👇👇