⚫️ دختر پیامبر آخر الزمان را کشتند و هیچ کس او را یاری نکرد
جابربن عبدالله انصاری می گوید: در آخرین لحظه های زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه سلام الله علیها نزد پدر گرامی اش آمد و خود را روی بدن آن حضرت انداخت و شروع به گریه نمود
پیامبر اکرم به هوش آمدند، دیده گشودند و فرمودند: دختر عزیزم پس از من بر تو ستم می شود و پس از من تو را ضعیف و درمانده می کنند. هرکسی تو را بیازارد مرا آزرده است
سپس پیامبراکرم صلی الله علیه وآله به شدت گریستند به قدری که محاسن مبارکشان خیس شد بَکی حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیتَه
پرسیدند: چرا گریه می کنید؟ فرمودند: أَبْکی لِذُرِّیتِی وَ مَا تَصْنَعُ بهِمْ شرَارُ أُمتِی مِنْ بَعْدِی؛
برای بچه هایم و آنچه اشرار امتم بر سرشان می آورند گریه می کنم. گویی دخترم را می بینم که بعد از من بر او ظلم می کنند. وَ هِی تُنَادِی؛ و او صدا می زند: یا أَبَتَاهْ، یا أَبَتَاهْ؛ پدرجان، پدر جان
فَلَا یعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی، یک نفر از امت من او را کمک نمی کند.
📚 امالى طوسى، ج ۱ ص ۱۹۱.