📜 گویند:
صاحبدلى، براى اقامهٔ نماز، به مسجدى رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند ڪه پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد.
چشمها همه به سوى او بود.
مردِ صاحبدل برخاست و بر پلّهٔ نخستِ منبر نشست.
بسم اللّٰه گفت و خدا و رسولش را ستود.
آنگاه خطاب به جماعت گفت:
مردم!
هر ڪس از شما ڪه مىداند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد، برخیزد!
ڪسى برنخاست.
گفت:
حالا هر ڪس از شما ڪه خود را آمادهٔ مرگ ڪرده است، برخیزد!
باز ڪسى برنخاست.
گفت:
شگفتا از شما ڪه به ماندن اطمینان ندارید، و براى رفتن نیز آماده نیستید...! ⚠️
#مرگ