خاطرۀ حجه الاسلام سیدمعزالدین حسینی الهاشمی از اولین آشنایی با آیت الله حائری‌شیرازی: سال 45 یا 46 بود که یکی از بستگان ما گرایش مارکسیستی پیدا کرده بود. بنده هم شاگردی دبیرستانی ولی با مطالعه بودم. در مجلسی خانوادگی، بین ما بحثی شروع شد. او جزء نابغه های ریاضی بود و با قواعد ریاضی مرا متقاعد کرد که در جهان هیچ نیازی به یک عنصر معنوی نیست و وجود خالق و ناظم ضرورتی ندارد. حال سختی بر من پیدا شد. وقت نماز ظهر گذشته بود. برای نماز به یکی از اتاقها رفتم. آن روز، نماز خوبی نصیبم شد و در سجده، بی اختیار گریه کردم و میگفتم: خدایا من هرچه در توانم بود ارائه کردم. الآن تو باید دستم را بگیری. چهل روز هم با خدا قرار گذاشتم که با همین حال توجه از او بخواهم و او مشکل مرا حل کند. روز چهلم بود و حالم خیلی بد بود. رفیقی داشتم. موضوع را به او گفتم. گفت من یک نفر را میشناسم که مسائل روز را خوب متوجه می شود. با ایشان به خدمت آیت الله حائری رفتیم.از ایشان پرسیدم ریاضیات مطلق است؟ یعنی اگر پاسخ یک مسئله، بر اساس ریاضی مطرح شود، آیا پاسخ، قطعی است؟ ایشان گفتند: بله، و بلافاصله ادامه دادند:«لبرنتیف»درمقدمه کتاب «ریاضی آنالیز» می گوید: علتش اینست که ریاضیات، انتزاعی است و هیچ ضرورتی ندارد که ریاضیات با جهان واقع، تطابق داشته باشد؛بلکه ممکن است منطبق باشد یا نباشد. ایشان شش قانون دربارۀ تعریف بینهایت در ریاضیات عالی را توضیح داد که من خلع سلاح شدم. در یک لحظه، همۀ رشته های آن فرد را به هم ریختند. بعد از آن، من با حضور جدی تر در جلساتشان، با ایشان خیلی مأنوس شدم. کانال منتظِرِ منتظَر @montazeremontazar59