منتظران گناه نمیکنند
اون دختر خانم هم خاکو گرفت توی مشتش اورد جلو صورتش با حالت تمسخر آمیزی گفت ببینم این راوی درباره تو انقدر داره حرف میزنه....بعد زد زیر خنده و خاکو پرت کرد