با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما مخاطبان گرامی
بنده یه دختر 21 ساله هستم که میخوام براتون درباره ی تحول زندگیم بعد از شناخت امام زمان صحبت کنم.
داستان زندگی من واقعا شنیدنیه، پیشنهاد میکنم تا آخر بخونید
ببینین من توی یه خانواده ی نسبتا مذهبی بزرگ شدم، از اول به حجاب معتقد بودم، نمازامو میخوندم و...
فقط توی یه برهه ای از زندگیم داشتم تسلیم افکار غرب گرایانه ی یسری از افراد میشدم که آقا صاحب الزمان به موقع دستمو گرفت.
من از دوره ی راهنمایی به اختیار و علاقه ی خودم چادری شدم و از همون موقع بخاطر حجابم مورد تمسخر عده ای واقع میشدم (توی مدرسه و دوستان)
خیلی عذر میخوام به من میگفتن " امل" (که این واژه رو خیلی ها برای دوست داران اهل بیت بکار میبرن) چرا که حجابمو کامل رعایت میکردم، تا اینکه رسیدم به سال چهارم دبیرستان و همچنان اون توهینات به چادر مادرم زهرا ( من سیدم)
دیگه داشتم تسلیم میشدم که چادرمو بردارم، چادری که نه به اجبار خانواده بلکه با میل و علاقه ی خودم سر کرده بودم
مادرم به من میگفت: دختر من اهمیت نده بهت چی میگن، تو حرمت حضرت فاطمه رو نگه دار ولی من همچنان مصر بودم که چادرمو بردارم.
دیگه اگه یه ذره موهام میومد بیرون برام مهم نبود و گاهی اوقات نمازم قضا میشد و خیلی از اعتقاداتم کمرنگ شده بود (ولی مادرم اجازه نداد چادرمو بردارم و همچنان چادری بودم البته مادرم واسطه بود بهتره که بگم امام زمان نذاشت)
تا اینکه 13 دی ماه 98 شد و من خواب دیدم مقام معظم رهبری کنار یه پنجره نشستن و به من لبخند میزنن، چهره شون غرق نور بود و مثل ملکوتیان بودن ازشون در مورد یه چند تا مسئله ی شرعی سوال کردم بعد از خواب بیدار شدم که پدرم گفتن سردار سلیمانی رو ترور کردن...
نفهمیدم چطور قلبم شکست و اشکم سرازیر شد و از خودم متنفر شدم انگار شهادت با برکت سردار سلیمانی یه سیلی ای بود که منو از خواب غفلت بیدار کرد بعد تصمیم گرفتم عوض بشم.
حتی از قبل هم معتقد تر شدم و حتی ریز ترین مسائل شرعی رو رعایت میکنم
اگه جایی مرتکب خطا بشم آقا صاحب الزمان لطف میکنن میان تو خوابم و منو آگاه میکنن
من قبلا تنها شناختم از امام زمان این بود که ایشون امام دوازدهم ماست و غایبه. اما الان هر لحظه حضورشون رو حس میکنم و از ارتکاب گناه در محضرشون خجالت میکشم، من که نماز شب بلد نبودم بخونم الان سعی میکنم هرشب بخونم، و دیگه آهنگ حرام گوش نمیدم و عروسی هایی که آهنگ حرام میزارن نمیرم.
یه شب خواب دیدم امام زمان تو دفترم برام یه یادداشتی گذاشتن، باز کردم دیدم نوشته " زیارت آل یاسین _ زیارت عاشورا _ زیارت جامعه کبیره، بطور مداوم خوانده شود"
شب قدر هم خواب دیدم اسم همسر آینده ام رو برام توی یه کاغذ نوشته بود و گرفته بود سمتم تا ببینم
اینطوری نوشته بود (نام همسر:مهدی) البته من هنوز ازدواج نکردم و نمیدونم این آقا مهدی کی هستش و مشتاق دیدارشونم 😉
یه نصیحتی هم کنم و تموم
امروز تو جامعه خیلی به اعتقادات اسلامی و سیره ی معصومین داره توهین میشه و دوستداران اهل بیت طرد شدن (درست مثل زمان امامان دیگرمان که یارانشان از دست مردم جاهل زمانه در رنج زندگی میکردند) ، مراقب باشین که دلتون مثل من نلرزه و بخاطر امام زمان این توهینات را تحمل کنید، دوره ی ما دوره ی آخرالزمانه و خود این توهینات یکی از فتنه های آخرالزمانه که میخواد ما رو از مسیر حق دور کنه. اگه الان کسی به من بگه عقب مانده بهش میگم عقب مانده کسیه که از راه اهل بیت عقب مانده از امام زمان عقب مانده...
یه نکته ای هست که نگفتم من از دوره ی راهنمایی به بعد هیچ وقت خواندن "دعای عهد" بعد از نماز صبحم ترک نشد و همین باعث شد که آقا دستمو بگیره و نزاره توی منجلاب آخرالزمان غرق بشم، شمام تمرین کنید به دعای عهد خوندن که به جدم قسم میخورم که امام زمان شما رو بی جواب نمیزاره فقط باید مداوم باشه و صبوری کنید و اینکه مقام معظم رهبری مردی دین دار و مورد تایید امام زمان اند ولی متاسفانه غریب اند.
انشالله که شمام مثل من از هدایت شدگان باشید و دست امام زمان بر سرتون
در پناه حق