🔸راننده تاکسی و اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی🔸
راننده خط 🚕 بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد: دربست.
نگاه معنیدار و اعتراضهای گاه و بیگاه مسافران 🙎♂ هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یه خانم و دو آقای دیگه با هم دیگه ماشین رو با کرایه ۶۰۰۰ تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن میافتاد؛ در حالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود.
به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد ⛽️ زدن صحبت کردن و...
کنار راننده مرد جوونی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد؛ خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتوگوی دوطرفه دنبال کنیم.
راننده تاکسی: برادر خانمم یه وام ۶ میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو 🚗 بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الآن خورده به مشکل. دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند!
مسافر: نوش جونش!
راننده: (نگاه متعجب) 😳 نوش جون چی؟
مسافر: نوش جون کسب که ۳۰۰۰میلیارد تومن رو خورده!
راننده: (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر)😡 نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟
مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل خود مردم. مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست💼 رسیده بود؟
راننده: نه آقاجون اونا از ما بهترونند! من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی اون وقت اون ۳۰۰۰ میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش!
مسافر: خب آقاجون راضی نیستی نخر!
راننده: (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم؟
مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی رو که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی...
راننده پرید وسط حرف طرف که: آقا راضی نبودی سوار نمیشدی! 😕
مسافر: (با خونسردی) میبینی؟ من الآن دقیقاً حال تو رو دارم. وقتی داشتی لاستیک ماشین میخریدی! مرد حسابی فکر کردی ما که الآن سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم؟ ما هم مجبوریم سوارشیم! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی این جوری سوءاستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.
راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود...😓
مسافر که حالا کاملاً دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد: دزدی، دزدیه... البته منظورم با شما نیستا، ولی خداوکیلی چند درصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن، که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش خوب انجام بده؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره، اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند! برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه. این جور موقعها معلوم میشه اگه ما هم آب گیرمون بیاد شناگر ماهری هستیم! راننده که گوشاش تو اون هوای سرد حسابی سرخ شده بود گفت: چی بگم والا!
من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتاً طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲۰۰۰ تومنی به راننده دادم.
راننده گفت: ۵۰ تومنی دارید؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم.
راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!
همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مهآلود 🌧 حرکت میکرد رو دنبال میکردم چترم 🌂 رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم...
آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم:
یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم؟!
@montzeran