من جا مانده‌ام! دارم می‌سوزم!🕯 🌻جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم.