خواهری‌بعد‌چهل‌روز‌آمد‌و‌فریادزد بی‌تو‌بین‌مجلس‌نامحرمان‌بودم‌حسین😭 خبر داری که کارم بود گریه؟ شـبی کـز پـیـش ما رفـته رقیه رقـیـه هـر کـجـا نـام تـو بُـرده بجای مهـربانی چوب خـورده چه گـویم از رقـیه داد و بیـداد خبرداری که در خرابه جان داد؟ رقـیه رفـته و من زنده هـسـتم ازاین بابت حسین شرمنده هستم رقـیه جان که تا از ما جدا شد بـرادر جان خـرابـه کـربلا شد برادرجان اَمان از شام از شام فقـط بـشنـیده‌ام نفـرین و دشنام😭