[تشرف تکان دهنده قسمت۲]
....همه همراه من آمدند مگر پسر بزرگم محمد امين كه نيامد.
به عتبه بوسى (آستان بوسى) حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شدم و قدرى از آن اشرفيهاكه مانده بود, سرمايه كردم و
روى سكوى در صحن مقدس به تسبيح و مهر فروشى مشغول شدم.
هر سيدى كه مى گذشت و از چهره او خوشم مى آمد, مى نشاندم. و برايش چاى آوردم.
وقتى چاى مى آوردم , در ضمن دامنم را به دامن او گره مى زدم و او را به حضرت رضا (علیه السلام) قسم مى دادم كه آيا شما امام زمان( ارواحنافداه) نيستى؟ خجالت مى كشيد و مى گفت: من خاك قدم ايشان هم نيستم.
تا اين كه روزى به حرم مشرف شدم و ديدم كه سيدى به ضريح مقدس چسبيده وبسيار مى گريد.
دست به شانه اش زدم و گفتم: آقاجان , براى چه گريه مى كنيد؟ گفت: چطور گريه نكنم و حال آن كه حتى يك درهم براى خرجى در جيبم نيست.
گفتم: فعلا اين پنج قران را بگير و اموراتت را اداره كن , بعد برگرد اين جا, چون قصدمعامله اى با تو دارم.
سيد اصرار كرد چه معامله اى مى خواهى با من انجام دهى؟ من كه چيزى ندارم؟ گفتم: عقيده من اين است كه هر سيدى يك خانه در بهشت دارد.
آيا آن خانه اى كه دربهشت دارى به من مى فروشى؟ گفت: بلى , مى فروشم ولى من كه خانه اى براى خود در بهشت
نمى شناسم , اما چون مى خواهيد بخريد, مى فروشم.
ضمنا من چهل و يك اشرفى جمع كرده بودم كه براى اهل بيتم يك خانه بخرم.
همين وجه را آوردم و از سيد خانه را براى آخرتم خريدم.
سيد رفت و برگشت و كاغذ و دوات و قلم آورد و نوشت كه فروختم در حضورشاهد عادل حضرت رضا (علیه السلام) خانه اى را كه اين شخص عقيده دارد من در بهشت دارم به مبلغ چهل و يك اشرفى كه از پولهاى دنيا است و پول را تحويل گرفتم.
به سيد گفتم: بگو بعت (فروختم).
گفت: بعت.
گفتم: اشتريت (خريدم) , و وجه را تسليم كردم.
سيد وجه را گرفت و پى كار خود رفت و من هم ورقه را گرفتم و به خانه صبيهام مراجعت كردم.
دخترم گفت: پدرجان چه كردى؟ گفتم:
خانه اى براى شما خريدارى كردم كه آبهاى جارى و درختهاى سبز و خرم داردو همه نوع ميوه جات در آن باغ موجود است.
خيال كردند كه چنين خانه اى در دنيا برايشان خريده ام.
خيلى مسرور شدند.
دخترم گفت: شما كه اين خانه را خريديد, مى بايست ما را ببريد كه اول آن را ببينيم و بدانيم كه همسايه هاى اين خانه چه كسانى گفتم: خواهيد آمد و خواهيد ديد.
بعد گفتم: يك طرف اين خانه به خانه حضرت خاتم النبيين (صلی الله علیه واله) و يك طرف به خانه اميرالمؤمنين (علیه السلام) و يك طرف به خانه حضرت امام حسن (علیه السلام) و يك طرف به خانه حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) محدود است.
اين است حدود چهارگانه اين خانه.
آن وقت فهميدند كه من چه كرده ام.
گفتند: شيخ چه كرده اى؟ گفتم:
خانه اى خريدهام كه هرگز خراب نمى شود.
از اين قضيه مدتى گذشت...