.روزى با خانوادهام نشسته بودم , ديدم كه در روبرويمان آقاى موقرى تشريف آوردند.
من سلام كردم.
ايشان جواب دادند.
بعد مرا به اسم خطاب نمودند و فرمودند: شيخ حسن , مولاى توامام زمان ارواحنافداه) مى فرمايند: چرا اين قدر فرزند
پيغمبر را اذيت مى كنى و ايشان راخجالت مى دهى؟ به امام زمان (ارواحنافداه) چه حاجتى دارى و از آن حضرت چه مى خواهى؟ به دامن ايشان چسبيدم و عرض كردم: قربانتان شوم آيا شما خودتان امام زمان (ارواحنافداه) هستيد؟ فرمودند: من امام زمان نيستم بلكه فرستاده ايشان مى باشم.
مى خواهم ببينم چه حاجتى دارى؟ و دستم را گرفته و به گوشه صحن مطهر بردند و براى اطمينان قلب من چند علامت و نشانى كه كسى اطلاع نداشت , براى من بيان نمودند.
از جمله فرمودند: شيخ حسن تو آن كس نيستى در دجله روى قفه (جاى نسبتا بلند) نشسته بودى.
همان وقت كشتى رسيد و آب را حركت داد و غرق شدى.
در آن موقع متوسل به چه كسى شدى؟ و كى تو را نجات داد؟ من متمسك به ايشان شدم و عرض كردم: آقاجان شما خودتان هستيد.
فرمودند: نه , من نيستم. اينها علامتهايى است كه مولاى تو برای بيان نموده است.
بعد فرمودند: تو آن كس نيستى كه در كاظمين دكان عطارى داشتى؟ و قضيه عصا (كه گذشت) را
نقل فرمودند و گفتند: آورنده عصا و برنده آن را شناختى؟ ايشان مولاى تو امام عصر (ارواحنافداه) بود.
حال چه حاجتى دارى؟ حوائجت را بگو.
من عرض كردم: حوائجم بيش از سه حاجت نيست , اول اين كه مى خواهم بدانم باايمان از دنيا خواهم رفت يا نه؟ دوم اين كه مى خواهم بدانم از ياوران امام عصر (ارواحنافداه) هستم و معامله اى كه با سيدكردهام درست است يا نه؟ سوم اين كه مى خواهم بدانم چه وقت از دنيا مى روم؟ آن آقاى موقر خداحافظى كردند و تشريف بردند و به قدر يك قدم كه برداشتند ازنظرم غايب شدند و ديگر ايشان را نديدم.
چند روزى از اين قضيه گذشت.
پيوسته منتظر خبر بودم. روزى در موقع عصرمجددا چشمم به جمال ايشان روشن شد دست مرا گرفتند و باز در گوشه صحن مطهر به جاى خلوتى برده و فرمودند: سلام تو را به مولايت ابلاغ كردم ايشان هم به تو سلام رسانده و فرمودند: خاطرت جمع باشد كه با ايمان از دنيا خواهى رفت و ازياوران ما هم هستى و اسم تو در زمره ياوران ما ثبت شده است و معامله اى كه با سيدكرده اى صحيح است.
اما هر وقت زمان فوت تو برسد علامتش اين است كه بين هفته در عالم خواب خواهى ديد كه دو ورقه از عالم بالا به سوى تو نازل مى شود در يكى از آنها نوشته شده است: لااله الا اللّه محمدا رسول اللّه و در ورقه ديگر نوشته شده: على
ولى اللّه حقا حقا و طلوع فجر جمعه آن هفته به رحمت خدا واصل خواهى شد.