به مجرد گفتن اين كلمه , يعنى به رحمت خدا واصل خواهى شد از نظرم غایب گشت من هم منتظر وعده شدم.
سيد تقى كه ناقل جريان است مى گويد: يك روز ديدم شيخ حسن در نهايت مسرت و خوشحالى از حرم حضرت رضا (علیه السلام) به طرف منزل برمى گشت.
سؤال كردم: آقا شيخ حسن! امروز شما را خيلى مسرور مى بينم؟ گفت: من همين يك هفته بيشتر ميهمان شما نيستم هر طور كه مى توانيد مهمان نوازى كنيد.
شبهاى اين هفته به كلى خواب نداشت مگر روزها كه خواب قيلوله مى رفت ومضطرب بيدار مى شد پيوسته در حرم
مطهر حضرت رضا (علیه السلام) و در منزل مشغول دعا خواندن بود.
تا روز پنج شنبه همان هفته كه حنا گرفت و پاكيزه ترين لباسهاى خودرا برداشته و به حمام رفت خود را كاملا شستشو داده و محاسن و دست و پا راخضاب نمود و خيلى دير از حمام بيرون آمد.
آن روز و شب را غذا نخورد چون در اين هفته كلا روزه بود.
بعد از خارج شدن ازحمام به حرم حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شد و نزديك برکات دو ساعت و نيم از شب جمعه گذشته بود كه از حرم بيرون آمد و به طرف منزل روانه گرديد و به من فرمود: تمام اهل بيت و بچهها را جمع كن.
همه را حاضر نمودم قدرى با آنها صحبت كرده و مزاح نمود و فرمود: مرا
حلال كنيدصحبت من با شما همين است ديگر مرا نخواهيد ديد و اينك با شما خداحافظى مى كنم.
بچهها و اهل بيت را مرخص نمود و همگى را به خدا مى سپارم.
تمامى بچهها از اتاق بيرون رفتند