در اون جشن تختی رو به صحن قصر آوردن که بلندی اون چهل پله بود!و با انواع جواهر 💎 تزیین شده بود و از اشیاء ارزشمند قصر به حساب میومد☘
بعد صلیب هارو اطرافش چیدن و آقا دوماد🤵🏻قدم روی تخت گذاشتن و اسقف ها ( مسئولیت نظارت و رهبری بر کلیسا ها و کشیش هارو داشتن🍂) به احترام آقا دوماد برخاستن و به حالت تعظیم ایستادن😊✨
حالا میخوان مراسم عقد و شروع کنن🥳
به دستور قیصر انجیل هارو باز کردن تا شروع کنن که ناگهان....
صلیب ها از بالای تخت سرنگون شدن و بر زمین افتادن و پایه های بلند اون تخت بزرگ لغزیدن😰و تخت در حالی که داماد بالای اون بود افتاد زمین و داماد بیچاره از ترس بیهوش شد😢
+ دلم سوخت☹️
اسقف های گرامی با دیدن این مناظر ترسیدن😥 و بدن هاشون به لرزه افتاده بود و رنگ شون تغییر کرده بود😨
حالا به نظرتون چرا انقد ترسیدن🤔
باید بگم که سقوط صلیب ها در لحظه ی شروع عقد خبر از واقعه ای ناگوار برای مسیحیان میداد😱
بزرگ کشیشان اومد پیش قیصر و گفت : ای پادشاه ، مارو از انجام این ازدواج ناگوار معاف کن! چون باعث زوال دین و حکومت مسیحی میشه💥