خاطره تکاندهنده بازیگر معروف از دیدار اسرارآمیز با پیرمردی با محاسن سفید،
«۱۰ غذای هیئت را به مردم بخشیدم؛
۱ربع به ۴ صبح در خیابان پیرمردی دست تکان داد؛
نگه داشتم و او از عقب یک وانت به من ۱۰ غذای داغ داد.
غذاها را کنارم گذاشتم؛
و سرم را که برگردانم تشکر کنم خبری از پیرمرد نبود؛
عقب وانت هم نرده بود؛
و به آن قفل خورده بود!»
@بیسیمچی مدیا